گنجور

 
بلند اقبال

به گل گفت تاک ای تو اندر چمن

چو شیرین وما جملگی کوهکن

من وسرو و شمشاد و بید و چنار

همه بندگانیم وخدمتگذار

همه ما غلامان کوی توایم

همه گوش بر گفتگوی توایم

همه عاشقانیم و سرمست تو

همه ماهیانیم در شست تو

همه مست جام شراب توایم

پیاده دوان دررکاب توایم

تو امروز در باغ شاهی به ما

بفرما ز رحمت نگاهی به ما

ز ما گه خطائی اگر سرزند

نباید به ما قهرت آذر زند

بباید که از جرم ما بگذری

دگر یادی از رفته ها ناوری

گناهی اگر کرده بلبل ببخش

بدون خیال وتأمل ببخش

گنه شیوه بنده عفو از خداست

کرم کن ببخش آنچه او راخطاست

به حال ضعیفان ترحم خوش است

کس ار می خورد باده خم خم خوش است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode