آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۴
دوشم اسباب طرب جمله مهیا بودی
شاهد و نقل و می و عیش مهنا بودی
چنگ و نی نالهکنان بربط و دف در افغان
خندهٔ ساغر و هم گریهٔ مینا بودی
مطربان هر طرفی نغمهسرا چون داوود
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۱
بکن آن باده رنگین به ایاغم ساقی
که بود نشئه او تا به قیامت باقی
مستی می چو خمار آرد و هشیاری و رنج
مست شو مست ولی از لب و لعل ساقی
باده ی نوش که فانی کندت در ساقی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۴
از چه ای عشق تو در سینه ما جا کردی
دل تاریک مرا سینه سینا کردی
گر سر قتل نداری تو زابرو و مژه
خنجر و تیر و سنان از چه مهیا کردی
خواهی ار کس نشناسد که تو خونخوار منی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۵
اول ای عشق گمانم که تو سودا بودی
عاقبت آفت دل دشمن جانها بودی
گاه در طلعت یوسف بتجلی در مصر
گاه شور افکن مجنون شده لیلا بودی
گفته بودم که بدانائی از اوجان ببرم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸
این چه روی است که تو ای بت ترسا داری؟
بت و آتشکده محراب و کلیسا داری
گر بهشتی ز چه هندو بچه داری به کنار
ور کنشتی ز چه محراب و مصلی داری؟
تو اگر کعبهای ای زلف به بت سجده مکن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۱
صبح عید است شبی کز در من بازآئی
زآنکه شب را نبود صبح به این زیبائی
نبود حاجت صبحم به شبان یلدا
گر بناگوش به زیر خم مو بنمائی
اوفتادت به قضا حلقه آن زلف رسا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸
وقت آنست که پاکوبی و می نوش کنی
شادی آری و غم رفته فراموش کنی
جامه عاریت سلطنت از تن بنهی
کسوتِ فقر ، اگر زیبِ بر و دوش کنی
صوفی آسا بسماع آئی چون اشتر مست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۶
آفت عرصه خاکی و مه افلاکی
با چنین لطف که گوید که ز آب و خاکی
گر کست خواند پریزاد نه چندین عجب است
کادمیزاده ندیدیم بدین چالاکی
دام کوتهنظران چون شدی ای حلقه زلف
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷
محتسب چند ز کین شیشه ما میشکنی
شرم کن از می اگر رحم به ما مینکنی
دل ما شیشه ما عشق ازل باده او
حرم خاص خدا را ز چه رو میشکنی
تو که صد خیل گرفتار به یک مو داری
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۱
تا کی ای فتنه ایام زپا ننشینی
چه بلائی تو که آخر بدعا ننشینی
هر کجا فتنه نشیند چو قیامت برخاست
توئی آن فتنه که تا روز جزا ننشینی
عجبی نیست گر از ما کنی ای سرو کنار
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۵
لطف با دوست نه با خصم مدارا نکنی
خون این هر دو بریزی و مهابا نکنی
عاشقان راست دم و راست رو و جانبازند
قتل این قوم خطا باشد و هان تا نکنی
دل ما خسته و رنجور دو چشمت بیمار
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۸
تا به کی بسمل خود را نگران میداری
تیر در ترکش و پاس دگران میداری
نقش ارباب هوس را زدل و دیده بشوی
گر نظر جانب صاحب نظران میداری
دیده در آینه ات تا بشفق مرغ سحر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۷
هیچ دانی که چه با این دل شیدا کردی
صبر و دین طاقت و عقلش همه یغما کردی
داغ عشقی زدیاش زان خم گیسو به جبین
راندهاش از حرم و دیر و کلیسا کردی
میکشان خام شمارندم و زاهد خمار
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۱
ترک من از می اغیار مگر سرمستی
که مرا توبه و پیمانه و دل بشکستی
دیو سازند رقیبان و توئی حور سرشت
نور محضی تو بظلمت زچه رو پیوستی
ساقیا زآتش می پرده پندار بسوز
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۷
وقتی ای جاذبه عشق نکردی کششی
که بزنجیر جنون سلسله ای را بکشی
ما همه کاه و تو چون کاه ربائی ای عشق
سوی خود هر دو جهان را بکشی از کششی
گه بزلفین کج آویزی و گه با خط سبز
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۱
ای پری باز چه رفتت که به شکل بشری
در بشر دین و دلی هست مگر تا ببری
نقد جان بر سر بازار وفا باید برد
خواهی ار عشق چو یوسف صفتان را بخری
از تو شد فاش بمردم همه اسرار مرا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۴
مدتی شد که زیاران سر دوری داری
ما نداریم شکیب از تو صبوری داری
خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور
از عنادل زچه ای گل سردوری داری
مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۲
پارسی جامه بخوانید غزلهای دری
که برید آمد و آورد زری فتح هری
غازه کن چهره به هر هفت که شاه غازی
غازیان را به غزا داد صلا حملهوری
نه همین فتح است هرات است تو را مژده وهم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۴
آفت دین و دل و فتنه هر مرد و زنی
آوخ ای غمزه جادو که چه پرمکر و فنی
سبحه زاهد و زنار مغان هر دو گسست
که نه زاهد دل و دین دارد و نه برهمنی
من کجا دعوی پرهیز کجا توبه کدام
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۶
کو بشیری که بگوید ز سفر میآیی
خرم آن روز که بینم تو ز در میآیی
مردم دیده نیابد به نظر مردم را
تو پری مردم چشم و به نظر میآیی
سرخوش از وصل زلیخا و عزیزی در مصر
[...]