گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مخمور سروریم کجائی می غم های

مردیم بامید وفا جور و ستم های

گر رشحه باران نبود شعله برقی

از من مگذر غافل ای ابر کرم های

لبریز چو شد ساغر چه درد و چه صافی

شکوه مکن از ساقی از بیش و زکم های

مگذار که سوزم دو جهان سوزش آهی

یکدم مژه برهم منه ای دیده نم های

آسودگی ایدل همه در نیستی آمد

تا بود که بیاسائیم ای خواب عدم های

رخساره ما سیم بود اشک زر سرخ

ما را به چه کار آئی دینار و درم های

بی ساز و نوا جمله برقصند حریفان

مطرب چه کشی نغمه از زیر و بم های

بگذار دم باقی و بنگر رخ ساقی

جامی بکش و قصه مخوان از کی و جم های

هم کاش گشایند در دیر که نگشود

یکدم دلم آشفته از طوف حرم های

آن دیر مغان مهبط انوار الهی

گنجینه اسرار خدا کان کرم های

ای شیر خدا شرک گرفته است جهانرا

وقتست که بیرون بکشی تیغ دو دم های

گر مصلحت وقت نباشد که کشتی تیغ

امداد بفرما بشه ملک عجم های

تا طمعه شمشیر کند اهل ضلالت

وز عدل نماند بجهان نام ستم های