چه پیمان است و بدعهدی که ای پیمان شکن داری
که در هر خانه جا یکشب چو شمع انجمن داری
زبدعهدی بعهدت نه منم غلطان بخاک و خون
که چون من صد هزاران عاشق خونین کفن داری
در بیت الحزن بگشوده یعقوب از پس عمری
صبا بوئی مگر از یوسف گلپیرهن داری
ببالا و رخ و زلفش ببین و شرم دار آخر
الا ای باغبان گر سنبل و سرو و سمن داری
مکان لیلی اندر نجد و در وجدند اصحابش
عبث مجنون تو جا پیوسته در ربع و دمن داری
بغمزه خون مردم ریزی و وز خنده جان بخشی
چه اعجاز است و سحر است اینکه در چشم و دهن داری
گر از پر سوختن پروانه داری شکوه ای امشب
که جانت شد بر جانان چه پروائی زتن داری
اگر چه بی مکانستی و برتر از گمانستی
سراغت کرده ام مأوا بقلب ممتحن داری
دم از هستی مزن آشفته تا روزی بخوانندت
کجا بارت دهد جانان که لاف از ما و من داری
علی وجه الله مطلق علی عین الله مطلق
بگو برهانی ای منکر اگر در این سخن داری
سزد گر حوری و غلمان پی خدمت ببخشندت
که تو داغ غلامی از حسین و از حسن داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف پیمانشکنی و بدعهدی محبوب پرداخته و احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر به خاطر عدم وفای محبوب، از درد عشق و فراق خود ناله میکند. او با اشاره به عشقهای دیگر و وضعیت خود، از محبوب میخواهد که درک کند که قلبش همواره در جستجوی اوست. همچنین، شاعر از زیباییهای محبوب و تأثیر آن بر دیگران سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که اگر او بخواهد و اراده کند، میتواند بر زندگی دیگران تأثیر عمیق و جادویی بگذارد. در نهایت، شاعر به رابطهاش با شخصیتهای مقدس اشاره میکند و نشان میدهد که عشق او به محبوبش به شدت عمیق و ریشهدار است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که به وعدهها و پیمانهای خود وفا نمیکند و در عوض در هر مکانی مانند شمع در جمع، توجه و نورانیتی دارد. این فرد وفاداری ندارد و عهد شکنی میکند، اما همزمان در زندگی اجتماعی خود حضوری بارز و روشن دارد.
هوش مصنوعی: از زمانی که با هم پیمان بستیم، من به سوی خاک و خون نیفتادهام، چون تو در دل خود هزاران عاشق دیوانه و خونین دار و هر کدام به عشق تو میسوزند.
هوش مصنوعی: یعقوب بعد از سالها که از دوری پسرش یوسف رنج میبرد، به یاد او شوق و حسرتی دارد. او به دنبال بویی از یوسف میگردد که خاطرات گذشته را زنده کند، گویی که هنوز پیراهنی از او باقی مانده باشد.
هوش مصنوعی: به بالای سر و چهره و موهای او نگاه کن و از خودت شرمنده باش. ای باغبان، اگر سنبل، سرو و سمن در باغ داری، باید به این زیبایی توجه کنی.
هوش مصنوعی: لیلی در نجد قرار دارد و دوستانش در وجد و شوق به سر میبرند، اما تو همواره در کوی و دمن او حضور داری.
هوش مصنوعی: با نگاهی فریبنده و جذاب، به راحتی میتوانی بر قلبها تسلط پیدا کنی و با خندههایت زندگی ببخشی؛ واقعاً چه قدرت و جادویی در چشمان و لبهایت نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر از سوزِ دل پروانهای حسرتخوار داری، امشب که جانت به جان آن محبوب پیوسته، دیگر چه باک از بدن داری؟
هوش مصنوعی: اگرچه تو در مکانی نیستی و از تصورات فراتر هستی، اما من به دنبالت آمدهام، زیرا دل کسی که آزمون میکند، جای تو را دارد.
هوش مصنوعی: در مورد وجود خودت صحبت نکن و خود را مضطرب نکن، تا زمانی که روزی بیاید که محبوب تو را بخواند. او کجا میتواند تو را به خود جذب کند، در حالی که تو خود را این قدر بزرگ میشماری و از ما و خودت میگویی؟
هوش مصنوعی: به طور کلی به این معناست که با تمام وجود و به خاطر خدا، به حقیقتی مطلق اشاره میشود. این سخن از کسی خواسته میشود که اگر به این موضوع شک دارد، دلایل خود را بیان کند.
هوش مصنوعی: خوب است اگر برای خدمت به تو، حوری و جوانان زیبا تقدیمت کنند، چون تو عشق و محبت به حسین و حسن را در دل داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا میزیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری
که عنبر بر بیاض سیم و سنبل بر سمن داری
چو گفتم: عاشقم، بر تو، شدی بر خون من چیره
نمیرنجم کنون از تو،که این شوخی ز من داری
دل ار تو خواستی، دادم دل مجروح و جان بر سر
[...]
الا ای سرو نسرین بر! که سنبل بر سمن داری
خطا در طره ی پرچین، حبش گرد ختن داری
ز برگ گل به رنج آیی چرا گل در سمن پوشی
ازین به جامه دربر کن که بس نازک بدن داری
می از لعل تو می نوشم که در مستی شکر بخشی
[...]
همانا در میان با غیر، حرف قتل من داری
که سویم گوشه چشمی دراثنای سخن داری
چه بد کردم که واگردانمش، من کیستم باری
که از کین هر زمان اندیشهای با جان من داری
به یکبار از درون آزردگان خار در بستر
[...]
مکن تقصیر در افسوس تا جان در بدن داری
که بهر لب گزیدن سی محرک در دهن داری
جهان از تنگ خلقی بر تو زندانی است پروحشت
وگرنه یوسفستان است اگر خلق حسن داری
به غربت گر شوی قانع، گل بی خار می گردد
[...]
دهان غنچه، روی گل، جبین نسترن داری
گلستانی ست رخسارت، چه پروای چمن داری
به گردت چون نگردد فوج مرغان خزان دیده؟
که رنگین نوبهاری در حصار پیرهن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.