گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

عکس زلفت چهره دودآلود دارد اندکی

لاجرم عنبر به مجمر دود دارد اندکی

چشم مستت کاین همه مستی و مخموری کند

نشئه زآن لعل میْ‌آلود دارد اندکی

کی کند سر بر سر سودای عشق نیکوان

بیم گر کس از زیان و سود دارند اندکی

سبزه خط و خلیل خال با روی تو گفت

نسبتی بر آتش نمرود دارد اندکی

حسن یوسف را بها هرگز نکاهد مصریان

مشتری گر خود زر معدود دارد اندکی

روزی ار امروز باشد گو غم فردا مخور

هرکه زین نعمت به کف موجود دارد اندکی

می‌کشندش گر سوی بتخانه تکفیرش مکن

هرکه رو بر کعبه مقصود دارد اندکی

لاجرم آشفته درویشیم از مهر علی

کسوتم زآن رشته تار و پود دارد اندکی

کی غنا خواند دگر صوت حسن را شیخ شهر

گوش گر بر نغمه داود دارد اندکی