من به تو مشتاق و تو پیوسته از من در نفوری
بس عجب نبود که من ظلمت تو سرتا پای نوری
من زتو محروم و تو محرم بمن درگاه و بیگاه
گنج سان مخفی ولی خورشید آسا در ظهوری
پیش غلمان پریزاد من آنغلمان غلامی
با بهشتی حور من ای حور در عین قصوری
خاتم از دست سلیمان اهرمن بگرفت آنخط
تو گرفتی در میان آن لعل اهریمن به موری
گر نمکدانی چرا شکر دهی ای لعل نوشین
ورو توئی تنگ شکر ای لب چرا پیوسته شوری
شمع وش سر تا قدم میسوزم و دم بر نیارم
ناشکیبم من زتو اما تو از من خوش صبوری
عاشق و درویش و سرگردان و محتاجم خدا را
غیر زاری پیش تو ای شه نه زر دارم نه زوری
ای علی اندر صف محشر که کس کس را نداند
دست من گیر اندر آن غوغا که تو داری نشوری
لاجرم اندر خطر ای سالک مسکین نمانی
جز خیال عشق گر در خاطرت کرده خطوری
من ندارم غیر عجز و مسکنت در دست چیزی
از عمل ای زاهد ار فردا تو را باشد غروری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و یأس شاعرانه است. شاعر به معشوق خود ابراز عشق میکند و از فاصله و تنهاییاش در مقابل او شکایت میکند. او خود را در وضعیتی مضطرب مییابد و معشوق را منبع نور و امید میداند. همچنین، نمادهایی از زیبایی، لطافت و زحمت در این رابطه به چشم میخورد. شاعر در نهایت به عجز و نیاز خود اشاره میکند و از معشوق میخواهد که در پراکندگی و تشویش روزگار به او کمک کند، تا در عشق و دلدادگی جاودانه بماند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که یک طرف این رابطه به دیگری علاقهمند است، در حالی که طرف مقابل همواره او را نادیده میگیرد و از او دوری میکند. جالب این است که با وجود این تاکید بر فاصله و نفرت، فرد در عین حال خود را در نور و روشنی احساس میکند، در حالی که فرد دیگر به شدت در تاریکی حس میشود. این موضوع نشاندهندهی تضاد و کشمکش در احساسات و وضعیت بین این دو فرد است.
هوش مصنوعی: من از تو جدا شدهام، ولی تو با این حال به من نزدیک و در دسترس هستی. مثل گنجی که در جایی پنهان است، اما در عین حال مانند خورشید که در آسمان همیشه نمایان است، حضور تو در زندگیام همواره آشکار و روشن است.
هوش مصنوعی: در کنار غلمان و پریان، من آن غلامی هستم با حوری بهشتی. ای حوری، حتی با وجود قصور و نقص من، باز هم در کنار تو هستم.
هوش مصنوعی: شیطان انگشتری که از دست سلیمان بود را گرفت و تو نیز آن خط را که در میان سنگ گرانبهای خوش رنگ بود، به خود گرفتی.
هوش مصنوعی: اگر نمکدان هستی، چرا شکر میکنی؟ ای لعل شیرینی، و تو ای لب، چرا همیشه تلخی میزنی؟
هوش مصنوعی: من مثل شمع در حال سوختن هستم و حتی یک کلمه هم نمیگویم. تکیهگاه صبر من تو هستی اما تو در برابر من صبور و آرامی.
هوش مصنوعی: من عاشق و فقیر و گمگشتهام و به خدا محتاجم. هیچ چیز غیر از ناله و گریه در پیش تو ندارم، ای پادشاه؛ نه ثروتی دارم و نه قدرتی.
هوش مصنوعی: ای علی، در روز قیامت که هیچ کس دیگری را نمیشناسد، دست من را بگیر. در آن ازدحام و هیاهو، تو هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
هوش مصنوعی: بنابراین، ای مسکین سالک، در خطر میمانی و جز خیال عشق چیزی در ذهنت نمیگذرد، اگر در یادت خطری نقش ببندد.
هوش مصنوعی: من هیچ چیز جز ناتوانی و فقری در دست ندارم. ای زاهد، اگر فردا تو به خود ببالیدی، بدان که من فقط از ضعف و درماندگی آگاه هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.