گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

دل ز راه دیده از نور جمالش روشن است

اندر این کاشانه تابان آفتاب از روزنست

زاهدا حق را تو میخوانی ز عرش و من ز دل

از خدا دوری تو کوته کن سخن حق با منست

از لباس طبع بیرون آمصفا شو که هیچ

[...]

۱۱ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

نی همین از خود براه یار میباید گذشت

کز دو عالم در رهش یکبار میباید گذشت

گر حقیقت عاشقی بر هر دو عالم پای زن

یار اگر میجویی از اغیار میباید گذشت

سبحه و زنار باشد هر دو سد راه عشق

[...]

۸ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

ایهاالناس این جهان را نیم جو مقدار نیست

جز متاع درد و محنت اندر این بازار نیست

شد مقصر آدم و حق در جهانش جای داد

پس جهان زندان و در زندان بجز آزار نیست

گر بیابم صد زبان وز هر زبان در هر نفس

[...]

۱۱ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

نالهٔ من نی عجب گر جا به دل‌ها می‌کند

هرکجا آتش بیفتد جای خود وامی‌کند

از نگاهی داد عقل و دین ما را دل بیار

کس نداند این دل شیدا چه با ما می‌کند

کرده خود با عشقبازی گر سمندر نیست دل

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

آینه چون جلوه گاه روی جانان می‌شود

روی جانان ظاهر و آئینه پنهان میشود

نیست شد چون آینه در حسن دلبر لاجرم

هر صفات دلبری از وی نمایان میشود

حسن آن معشوق را آئینه انسانست لیک

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

چون بت من شانه بر زلف چلیپائی کشد

دل عنانم از مسلمانی بترسائی کشد

بار عشقی را که من در ناتوانی میکشم

کی تواند آسمان با آن توانائی کشد

حاصلش جز لغزش پا نیست اندر راه عشق

[...]

۸ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

هر که با او آشنا شد خود ز خود بیگانه کرد

یافت هر کس گنج در خود خویشرا ویرانه کرد

جلوهٔ لیلای لیلی کرد مجنون اسیر

خلق پندارند حسن لیلیش دیوانه کرد

نازم آن کامل نظر ساقی که اندر بزم عام

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

می بنوش اکنون که چون هنگام محشر میشود

تاک طوبی گردد و خمخانه کوثر میشود

نوش آندردی که چون در ساغر صافش کنی

عکس موجودات عالم نقش ساغر میشود

زاهدان از زهد خشک و ما بمی تر دامنیم

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

گر نه برقع بر رخ آن مه جبین افتاده بود

مهر از خجلت ز چرخ چارمین افتاده بود

گر بدان صورت دل و دین باختم عیبم مکن

زانکه در آنعکس صورت آفرین افتاده بود

گر نه از باد صبا زلفش پریشان شد چرا

[...]

۹ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

هر چه از اصلش جدا گردید باز آنجا رود

موج اگر آید بساحل باز در دریا رود

زشت باشد عقل را کردن مطیع نفس دون

حیف بینایی که در دنبال نابینا رود

ای توانا دستگیر ناتوان شو در بلا

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

قبله ی عشاق طاق ابروی یار است و بس

مذهب این دلدادگان را عشق دلدار است و بس

هر کسی باشد بذوقی زنده و عشاق را

آنچه دارد زنده ذوق دیدن یار است و بس

خواهی ار دیدار او را دیدهٔ خودبین به بند

[...]

۸ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

گر کنم از برگ گل اندیشهٔ پیراهنش

ترسم آسیبی رسد ز اندیشهٔ من بر تنش

از پریشانی بزلفش دارم ار نسبت چه سود

کاش میبودی چو زلفش دستم اندر گردنش

خاک راهش گشته‌ام شاید نهد پا بر سرم

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

هست این کون و مکان گوی خم چوگان عشق

الله الله از دل عاشق که شد میدان عشق

چشم دل گر بر گشایندت بمیدان وجود

اندر این میدان نخواهی دید جز جولان عشق

آنکه جوید عشق را پایان گه آغاز حشر

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

تا نظر بر آن رخ چون آفتاب افکنده ایم

ای بسا پروین که از چشم پر آب افکنده ایم

او بما دلسرد و ما محو تماشای رخش

فصل دی خوش الفتی با آفتاب افکنده ایم

یار را بی پرده بتوان دید هر سو بنگری

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه‌ایم

با وجود اینکه با جانانه در یک خانه‌ایم

خویش را بدنام کردیم و به بدنامی خوشیم

عاقلان از ما بپرهیزید ما دیوانه‌ایم

هر کسی را کسوت عریانی از حق کی رسد

[...]

۹ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

داده‌ام جان رو نما تا روی جانان دیده‌ام

گرچه دشوار است دیدارش من آسان دیده‌ام

خار میآید گل و سنبل بچشمم از دمی

کان رخ گلگون و آن زلف پریشان دیده‌ام

کی شود یارب شب وصل آید و من با حبیب

[...]

۹ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده‌ام

ای دریغا در کجا بودم کجا افتاده‌ام

نغمه‌ها در شاخسار باغ رضوان داشتم

اندر این ویرانه منزل از نوا افتاده‌ام

جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب

[...]

۱۲ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

دوش بهر گریه در هجرت مجالی داشتم

با خیال طره‌ات آشفته حالی داشتم

یاد ایامی که با لبخندی از لعل لبت

میزدودی از دل من گر ملالی داشتم

میگرفتم از اشارتهای ابرویت جواب

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱

 

از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن

دانه تا حاصل دهد پنهان بزیر خاک کن

تا جمال شاهد مقصودت آید در نظر

زنگ غفلت پاک از آئینهٔ ادراک کن

عالم اکبر توئی هم‌صحبت عالم گزین

[...]

۷ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

ای مقیم دل که‌ام شب شمع این کاشانه‌ای

میهمانت کی توان خواندن که صاحبخانه‌ای

نیست مسکین پادشه را لایق بزم حضور

با گدایان هم‌نشین از همت شاهانه‌ای

آتش شوق است کافی بهر ما پروانگان

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۸