گنجور

 
صغیر اصفهانی

هر چه از اصلش جدا گردید باز آنجا رود

موج اگر آید بساحل باز در دریا رود

زشت باشد عقل را کردن مطیع نفس دون

حیف بینایی که در دنبال نابینا رود

ای توانا دستگیر ناتوان شو در بلا

دست مسئول است هر جا خاری اندر پا رود

پرمنال از غیر در خود بین و در کردار خود

آری آری هر جفا بر ما رود از ما رود

چون مکر رشد سخن بر مستمع بخشد اثر

قطره از تکرار بی شک در دل خارا رود

در قفای کاروان رو وز خطر آسوده باش

غول راهش ره زند رهرو اگر تنها رود

آنکه آسایش طمع دارد در این عالم صغیر

مآند آن صیاد را کاندر پی عنقا رود