گنجور

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۹ - دو زلف پر خم

 

پرده بردار از رخ چون آفتاب

حیف باشد آفتاب اندر حجاب

آفتاب از شرم ننماید طلوع

گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب

هر که بیند آفتاب روی تو

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۰ - وصال دوست

 

نازنینا! رحم کن بر این غریب

لیس محبوبی بغیرک یا حبیب

خط و خال و زلفت ای زیبا صنم!

برده از من صبر و آرام و شکیب

آفتابت گر، به بیند بی حجاب

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۱ - طالع فیروز

 

عجب شوری است بر سر دارم امشب

نهال عیش پر بردارم امشب

خلاف سایر شب ها به مینا

شرابی روح پرور دارم امشب

ز دست ساقی شیرین شمایل

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۲ - لعل درفشان

 

جانا! شکن میفکن بر طاق ابروانت

چین و شکن بود خوش بر جعد گیسوانت

خون می چکاند از دل، مژگان چون خدنگت

دل می رباید از کف، ابروی چون کمانت

روزی عنایتی کن، بگشای غنچه لب

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۳ - قبلهٔ ابرو

 

دل برده زمن دلبرکا! غمزه و نازت

بربوده زکف صبر و توان، زلف درازت

بگرفت دلم را خم گیسوی کمندت

بگداخت تنم را غم فولاد گدازت

بازآی که از رفتن تو جان ز تنم رفت

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۴ - زخم عشق

 

همچو من، سوخته جانی به همه عالم نیست

می‌توان گفت که در جنس بنی آدم نیست

دوش رفتم به خرابات ندادند رهم

کاین مکان، جای تو و مثل تو نامحرم نیست

عشق در عالم معنیست نهالی شاداب

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۵ - دیدهٔ دریایی

 

ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت

کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت

این می چه می ایی بود که از خوردن این می

چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت

بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۶ - درای کاروان

 

لب لعلت، مرا آرام جان است

دو چشمت، فتنه آخر زمان است

عجب از خال هندوی تو دارم

که او را بر لب کوثر، مکان است

قدت شمشاد، یا سرو روان است

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۷ - حلقهٔ چشم

 

قسم جانا! به جان دوستانت

که دارم دوست تر از جسم و جانت

شب و روز از خیال بوی زلفت

شدم لاغرتر از موی میانت

چکد خون دل از چشمم چو یاقوت

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۸ - خورشید منیر

 

مستی اگر از شرب نبید است و شراب است

پس چشم تو ناخورده شراب، از چه خراب است

این رنگ حنا نیست که داری به کف دست

از خون دل ماست که دست تو خضاب است

شب ها ز غم نرگس بیمار تو تا صبح

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۹ - حلقهٔ رکاب

 

رویت ای صنم! ماه نخشب است

جنتت رخ و، کوثرت لب است

زلف بر رخت دیدم ای صنم!

گفتم این قمر، وان چه عقرب است

دل ببر مرا، می‌تپد مدام

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۰ - آه آتشبار

 

قدت چو سرو و، رخسارت چو ماه است

که بر هر دو، مرا هر دم نگاه است

نباشد سرو را اینگونه رفتار

نه اینسان ماه را بر سر کلاه است

تو با مه مشتبه هرگز نگردی

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۱ - سرو صنوبر

 

باز این تویی بتا! که خطت مشک و عنبر است

رخساره ات بهشت و لبت حوض کوثر است

باز این منم که دیده ام از خون دل تر است

جسم چو تار زلف تو باریک و لاغر است

باز این تویی که قد بلندت به راستی

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۲ - صد هزار دست

 

جانا! مکش به زلف چو مشک تتار، دست

زان زلف تا بدار زمانی بدار، دست

گفتی بگیر حلقهٔ زلفم شبی به دست

هرگز کسی نکرده به سوراخ مار، دست

بر ابروی تو دست زدن عین ابلهیست

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۳ - هزار انگشت

 

اگر زنی به دل زخمم ای نگار، انگشت

تو را، زخون دلم می شود نگار، انگشت

من از کمان نگاه تو خورده ام تیری

که جا نموده مرا بر جگر چهار، انگشت

بجز تو چشم، من از روزگار پوشیدم

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۴ - آه سحرگاه

 

آنکه هر شب به فلک، شعله کشد آه من است

و آنکه با درد بسازد، دل آگاه من است

آنکه غافل نشود یکدمی از من، شب و روز

گریهٔ نیم شب و آه سحرگاه من است

گر ز خط آینهٔ روی تو ز نگار گرفت

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۵ - دل می طپد

 

ای چشمهٔ حیوان خجل از لعل لبانت

وی آب بقا منفعل از آب دهانت

ابروی کجت هست، کمان و مژه ات تیر

دل می طپد اندر بر آن تیر و کمانت

از سرو ندیده است کس این قامت و رفتار

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۶ - ناوک غمزه

 

حوری صنمی، به کیش زرتشت

با ناوک غمزه ای مرا کشت

با ابروی تیزتر ز تیغش

زخمی بزد و به خونم آغشت

از بس که دلیر و جنگ جویی است

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۷ - گل بیخار

 

چون گل رویت گل گلزار گویی هست، نیست

چون قدت سروی به این رفتار گویی هست، نیست

گر دمیده سبزهٔ خط گرد رویت غم مدار

در گلستان یک گل بی خار گویی هست، نیست

همچو من غمدیده از عشق تو گویی نیست، هست

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۸ - مشک ختن

 

ای که دلم سوی توست! کعبهٔ من کوی توست

کعبه من کوی توست، ای که دلم سوی توست!

گوشهٔ ابروی توست، قبلهٔ حاجات من

قبلهٔ حاجات من، گوشهٔ ابروی توست

آینهٔ روی توست، روز و شبم در نظر

[...]

ترکی شیرازی
 
 
۱
۷۲۱
۷۲۲
۷۲۳
۷۲۴
۷۲۵
۷۷۰