قسم جانا! به جان دوستانت
که دارم دوست تر از جسم و جانت
شب و روز از خیال بوی زلفت
شدم لاغرتر از موی میانت
چکد خون دل از چشمم چو یاقوت
ز هجر لعل چون قوت روانت
مرا هر دم رسد از سینه تیری
از آن ابرو ی خم تر از کمانت
تو شیرین خنده گر خندی به گلزار
نخندد غنچه از شرم دهانت
سمند خویش را آهسته تر ران
مشو یکباره دور از همرهانت
دگر در باغ ننشاند صنوبر
اگر قامت به بیند باغبانت
رکابت را کنم از حلقهٔ چشم
به دستم گر رسد روزی عنانت
رقیبان من از حسرت بمیرند
اگر نام من آید بر زبانت
ولی من خود از آن شوقی که دارم
همی خواهم که تا بوسم دهانت
شکر می ریزد از کلک تو «ترکی»
نی قند است گویی در بنانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوی وصال معشوق است. شاعر به شدت به معشوق خود وابسته است و در وصف زیباییهای او و تأثیر آنها بر خود، احساس درد و longing (اشتیاق) میکند. او از خواب و بیداریاش، شور و شوقی که به معشوق دارد و همچنین انتظار به وصالش صحبت میکند. بنابراین، غم فراق و حسرت بر لبان معشوق و زیباییهای او به حساسیت و لطافت شعر افزوده شده و شاعر به شدت از فاصلهاش با معشوق خود رنج میبرد.
هوش مصنوعی: ای جانم! به جان دوستانت قسم میخورم که من تو را بیشتر از جسم و جان خودم دوست دارم.
هوش مصنوعی: من شب و روز به خاطر تصور بوی زلف تو، به اندازهای لاغر شدهام که حتی از موی میان تو هم کمتر شدهام.
هوش مصنوعی: از چشمانم خون دل جاری میشود، مانند یاقوت، به خاطر فاصلهام از لبت که جانم را زنده میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از دل من تیرهایی سرازیر میشود که ناشی از زیبایی ابروهای توست، ابروهایی که همچون کمان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: اگر تو با لبخندت بخندی، گلزار از تماشای خندهات غنچهها را شرمنده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط بیشتر به راه خود ادامه بده، چرا که ممکن است به یکباره از همراهان خود فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: اگر باغبان قدر و قامت تو را ببیند، دیگر در باغ درخت صنوبر نخواهد کاشت.
هوش مصنوعی: اگر روزی به من برسی، حلقهٔ پذیرش تو را از چشمانم به دست میگیرم.
هوش مصنوعی: رقیبان من چنان حسرت خواهند خورد که اگر نام من بر زبانت بیفتد، ممکن است جانشان را ببازند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشقی که دارم، میخواهم که دهانت را ببوسم.
هوش مصنوعی: شیرینی و لطافت کلام تو مانند شکر است و به نظر میرسد که سخنهای تو همانند نی قند در لایههای وجودت جاری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهانا چون دگر شد حال و سانت؟
دگر گشتی چو دیگر شد زمانت!
زمانت نیست چیزی جز که حالت
چرا حالت شده است از دشمنانت؟
چو رخسار شمن پرگرد و زردست
[...]
به یاد آور ز شرم جاودانت
کجا از دادگر بیند روانت
چو کوبی پای و چون گیری پیاله
تنت از لطف گردد همچو جانت
چنان گردی و پیچانی میان را
ندارد استخوان گویی میانت
ز می گر چه تهی باشد پیاله
[...]
ندارم زهره بوس لبانت
چه بوسم؟ آستین یا آستانت
چو سوسن شکر گفت از هر زبانت
ازان افراخت سر سوی جهانت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.