لب لعلت، مرا آرام جان است
دو چشمت، فتنه آخر زمان است
عجب از خال هندوی تو دارم
که او را بر لب کوثر، مکان است
قدت شمشاد، یا سرو روان است
لبت یاقوت، یاقوت روان است
شدم از غصه چون موی میانت
که موی است اینکه داری یا میان است
دهان است اینکه داری، یا که غنچه است
ندانم غنچه است این یا دهان است
ندارد ترک چشمت گر سر جنگ
چرا؟ پیوسته با تیر و کمان است
شبی با تو به سر بردن به عمری
مرا خوشتر ز عمر جاودان است
همی خواهم که آیم در وثاقت
ولی خوفم همه از پاسبان است
به امیدی که آیی از سفر باز
دو گوشم بر درای کاروان است
مران از خویش «ترکی» را که دایم
تو را همچون سگی بر آستان است
چو شهبازش نباشد چشم بر گوشت
ولی قانع به مشتی استخوان است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.