لب لعلت، مرا آرام جان است
دو چشمت، فتنه آخر زمان است
عجب از خال هندوی تو دارم
که او را بر لب کوثر، مکان است
قدت شمشاد، یا سرو روان است
لبت یاقوت، یاقوت روان است
شدم از غصه چون موی میانت
که موی است اینکه داری یا میان است
دهان است اینکه داری، یا که غنچه است
ندانم غنچه است این یا دهان است
ندارد ترک چشمت گر سر جنگ
چرا؟ پیوسته با تیر و کمان است
شبی با تو به سر بردن به عمری
مرا خوشتر ز عمر جاودان است
همی خواهم که آیم در وثاقت
ولی خوفم همه از پاسبان است
به امیدی که آیی از سفر باز
دو گوشم بر درای کاروان است
مران از خویش «ترکی» را که دایم
تو را همچون سگی بر آستان است
چو شهبازش نباشد چشم بر گوشت
ولی قانع به مشتی استخوان است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر شاعر میپردازد. شاعر از لب و چشمان معشوق صحبت میکند و آنها را به زیباییهای خاصی مثل یاقوت و کوثر تشبیه میکند. او با غم و اندوه از دوری معشوق سخن میگوید و میخواهد فرصتی برای دیدار داشته باشد، اما از ترس پاسبان (نگهبان) میترسد. در نهایت، شاعر آرزوی دیدن معشوق را دارد و به زیبایی او غبطه میخورد. شعر حس عاشقانه، longing و زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: لبهای سرخ تو، برای من آرامش روح است و چشمانت، مانند یک فتنه در آخرالزمان میباشد.
هوش مصنوعی: من به زیبایی خال هندی تو حیرت میکنم که او را بر لبان کوثر، جایگاهی است.
هوش مصنوعی: قد بلندت مانند شمشاد است و لبهای تو همچون یاقوت درخشان و زیباست.
هوش مصنوعی: از غم و اندوه، حال من مانند موی میان سر توست؛ مگر اینکه تو فقط موی داری یا واقعاً میان داری.
هوش مصنوعی: نمیدانم آنچه داری، دهانی پر از سخن است یا غنچهای که هنوز شکفته نشده.
هوش مصنوعی: چشم تو به هیچ دلیلی جنگی ندارد؛ زیرا همیشه آماده تیراندازی و برخورد است.
هوش مصنوعی: یک شب را با تو گذراندن برای من لذتبخشتر است از یک عمر نامتناهی.
هوش مصنوعی: میخواهم به حقیقت و دوستی نزدیک شوم، اما ترسم از کسی است که نگهبان آنجا است.
هوش مصنوعی: من به امید آن هستم که تو از سفر برگردی و دو گوشم به در کاروان گوش فرا داده است.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که «ترکی» (شخص یا چیزی) همواره به تو چسبیده و مانند سگی که همیشه در آستانه دراز کشیده، منتظر توست.
هوش مصنوعی: اگر پرندهای بزرگ و قوی مانند شهباز نداشته باشی، تنها به گوشتی که در دسترس است راضی میشوی، حتی اگر آن تنها کمی استخوان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
چه روی است آن که پیش کاروان است
مگر شمعی به دست ساروان است
سلیمان است گویی در عماری
که بر باد صبا تختش روان است
جمال ماه پیکر بر بلندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.