باز این تویی بتا! که خطت مشک و عنبر است
رخساره ات بهشت و لبت حوض کوثر است
باز این منم که دیده ام از خون دل تر است
جسم چو تار زلف تو باریک و لاغر است
باز این تویی که قد بلندت به راستی
در باغ حسن، غیرت سرو صنوبر است
باز این منم که از غم زلف سیاه تو
بر دیده روز روشنم از شب، سیه تر است
باز این تویی که مژهٔ خون ریز چشم تو
صد جعبه ناوک است و صد قبضه خنجر است
باز این منم که از غم روی چو ماه تو
شب تا به صبح، دیدهٔ من پر ز اختر است
باز این تویی که هر که تو را دید بی نقاب
گفت این جمال نیست که خورشید خاور است
باز این منم که هر که مرا دید فاش گفت
کاین «ترکی» بلاکش از ذره کمتر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت فردی خاص سخن میگوید. شاعر با تحسین از ویژگیهای صورت و لبهای محبوبش آغاز میکند و سپس به احساسات عمیق خود اشاره میکند. او میگوید که از غم دوری و عشق به آن شخص رنج میبرد و در مقایسه با زیبایی معشوق، خود را بیاهمیت میبیند. شاعر از موهای تیره معشوق و تأثیر آن بر روح و چشم خود یاد میکند و در نهایت تأکید میکند که هر کسی زیبایی این فرد را میبیند، نمیتواند منکر آن شود. شعر نشاندهنده عشق عمیق و فراق است و زیبایی را در کلام شاعرانه به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این تو هستی ای زیبای دلبر! که خط زیبایت مانند مشک و عنبر است، چهرهات بهشتی و لبت مانند حوض کوثر است.
هوش مصنوعی: این من هستم که دیدهام، بدنم از دلخونینتر است. جسمم مانند تار موی تو باریک و نحیف است.
هوش مصنوعی: این تویی که قد بلندت در حقیقت در باغ زیبایی، حسرت برانگیزتر از سرو و صنوبر است.
هوش مصنوعی: این دوباره من هستم که به خاطر غم زلف سیاه تو، در روز روشن هم از شب تاریکترم.
هوش مصنوعی: این تو هستی که مژههای خونین چشمانت مانند صد جعبه تیر و صد شمشیر تیز خطرناک و مرگبار است.
هوش مصنوعی: باز هم من هستم که در غم چهرهٔ زیبا و ماهمانند تو، از شب تا صبح، چشمانم پر از ستاره است.
هوش مصنوعی: این تویی که هر کس تو را میبیند، بی هیچ پوششی میگوید این زیبایی نمیتواند همانند نور خورشید باشد.
هوش مصنوعی: این من هستم که هر کسی مرا ببیند به وضوح میگوید که این «ترکی» بدبخت، از ذرهای کمتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
[...]
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.