گنجور

 
ترکی شیرازی

آنکه هر شب به فلک، شعله کشد آه من است

و آنکه با درد بسازد، دل آگاه من است

آنکه غافل نشود یکدمی از من، شب و روز

گریهٔ نیم شب و آه سحرگاه من است

گر ز خط آینهٔ روی تو ز نگار گرفت

عجبی نیست که این از اثر آه من است

سفر کوی خرابات، مرا در پیش است

همت پیر مغان، بدرقهٔ راه من است

دوش با یار کسی شکوه ز «ترکی» می کرد

گفت خاموش، که او بندهٔ درگاه من است