گنجور

 
ترکی شیرازی

آنکه هر شب به فلک، شعله کشد آه من است

و آنکه با درد بسازد، دل آگاه من است

آنکه غافل نشود یکدمی از من، شب و روز

گریهٔ نیم شب و آه سحرگاه من است

گر ز خط آینهٔ روی تو ز نگار گرفت

عجبی نیست که این از اثر آه من است

سفر کوی خرابات، مرا در پیش است

همت پیر مغان، بدرقهٔ راه من است

دوش با یار کسی شکوه ز «ترکی» می کرد

گفت خاموش، که او بندهٔ درگاه من است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

شوق‌دیدارم و در چشم‌کسان راه من است

هرکجاگرد نگاهی‌ست‌کمینگاه من است

داغ تأثیر وفایم‌ که به آن افسردن

جگر بی‌اثری سوختهٔ آه من است

عجز رنگم به فلک ناز همایی‌ دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه