اگر زنی به دل زخمم ای نگار، انگشت
تو را، زخون دلم می شود نگار، انگشت
من از کمان نگاه تو خورده ام تیری
که جا نموده مرا بر جگر چهار، انگشت
بجز تو چشم، من از روزگار پوشیدم
مرا به چشم فرو برده روزگار، انگشت
زدم به ابرویت انگشت و سخت ترسیدم
که کس چگونه رساند به ذوالفقار، انگشت
ز سوز آتش، انگشت من چو آب شود
اگر اشاره کنم سوی کوهسار، انگشت
ز گرمی تب عشق، این تن بلاکش من
چنان بود که گذارد کسی به نار، انگشت
تنم ز بس شده لاغر ز عشق، جانب من
شود دراز، ز هر گوشه و کنار، انگشت
ز بوی دست تو خیزم ز زیر سنگ مزار
مرا اگر بگذاری تو بر مزار، انگشت
بهای بوسه اگر جان طلب کنی بنهم
پی قبول، بر این چشم اشکبار، انگشت
مرا چو در نظر، آن لعل آبدار آید
گزم ز حسرت آن لعل آبدار، انگشت
چو نقش مهر بماند نشان انگشتم
اگر گذارمت آهسته بر عذار، انگشت
حساب روز فراقت کجا؟ توان شمرم
به دست من بود ار فی المثل هزار انگشت
رقم چگونه کنی شرح حال خود «ترکی»
تو را که نیست زمانی به اختیار، انگشت
شمار معنی انگشت کی تمام شود؟
اگر شماره کنی تا صف شمار، انگشت.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقهاش است. شاعر با استفاده از تشبیهات و استعارات زیبا، به احساسات و دردهای درونی خود اشاره میکند. او میگوید که نگاه معشوق مانند تیر بر دل او نشسته و به همین خاطر نتوانسته از آن رنج و اندوه رهایی یابد. شاعر به تمثیل انگشتان اشاره میکند و از طریق آن، عشق و حسرت خود را نسبت به معشوق بیان میکند. همچنین، او به تنگناهایی که جدایی از معشوق برایش به وجود آورده، اشاره میکند و خواستهاش را از او مطرح میسازد. در نهایت، احساساتی همچون شوق، درد و حسرت در این شعر به زیبایی گنجانده شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو دلی مرا زخم کردهای، انگشتت به نشان درد و رنج من به خون دل من آغشته میشود.
هوش مصنوعی: من از نگاه تو ضربهای خوردهام که چنان عمیق است که انگار بر جسم من اثر گذاشته و جراحتی به جا گذاشته است.
هوش مصنوعی: من به جز تو از هیچچیز و هیچکسی نمیبینم و دیگر به روزگار اعتماد ندارم، چرا که زمان با بیرحمی مرا به چالش کشیده و به عمق غمهایش فرو برده است.
هوش مصنوعی: من به ابرویت با انگشت اشاره کردم و از ترس سختی که داشتم، فکر کردم کسی چگونه میتواند به شمشیر ذوالفقار نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر من به کوهها اشاره کنم، انگشتم به قدری به خاطر سوز آتش میسوزد که مثل آب میشود.
هوش مصنوعی: به دلیل شدت احساسات و عشق، بدن من به قدری داغ شده بود که گویی میتوانستم انگشت خود را روی آتش بگذارم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، بدنم به شدت لاغر شده و طولانی میشود، طوری که از هر سمت و گوشه، انگشتانم به بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر و بوی دست تو از زیر سرم بالا میآیم، اگر تو اجازه بدهی که بر مزار من انگشت بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر بهای یک بوسه جانم را بپردازی، با کمال میل، اشکهای این چشمانم را با انگشت پاک میکنم.
هوش مصنوعی: هرگاه آن گوهری در نظر من بیافتد، انگشت خود را از حسرت آن گوهر زیبا، میزنم.
هوش مصنوعی: اگر من انگشتم را به آرامی بر صورتت بگذارم، مانند نشانی از مهر و محبت بر جای خواهد ماند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم روزهای جداییات را حساب کنم، زیرا اگر بخواهم این کار را بکنم، حتی اگر هزار انگشت هم داشته باشم، باز هم نمیتوانم به درستی آنها را بشمارم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی داستان زندگیات را توضیح دهی وقتی که هیچ زمان و اختیاری برای این کار نداری؟
هوش مصنوعی: تعداد معانی و مفاهیمی که میتوانیم از یک موضوع استخراج کنیم مشخص نیست و هیچ وقت تمام نمیشود. اگر بخواهی این معانی را به تعداد بشماری، به تعداد انگشتانت هم نمیرسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت
که خسته نیستش از نیش هجر یار انگشت
اگر چه زد مگس هجر نیش آخر کار
زدیم در عسل وصل آن نگار انگشت
چو گفتمش صنما قوت جان من ز کجاست
[...]
اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت
چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت
ز ریشه شانه ی عاج است ناخنم گویی
ز بس گزیده ام از دست روزگار انگشت
نچیده ام چو گلی یارب از کجا دارد
[...]
ز بسکه مانده در آن طرهام ز کار انگشت
چو شانه نیست کفم را به اختیار انگشت
پی گشایش این عقدهها غم که مراست
بهم کنم ز برای چه دست یار انگشت
که وا نمیشود از صد یکی گرم باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.