ای چشمهٔ حیوان خجل از لعل لبانت
وی آب بقا منفعل از آب دهانت
ابروی کجت هست، کمان و مژه ات تیر
دل می طپد اندر بر آن تیر و کمانت
از سرو ندیده است کس این قامت و رفتار
خود منفعلم، خوانم اگر سرو روانت
از بس سخنان تو بود دلکش و جان بخش
ارباب سخن در عجب اند از سخنانت
از حسرت آن موی میانی که تو داری
جسمم شده باریکتر از موی میانت
خیزم ز لحد رقص کنان، از پس مرگم
یک روز اگر نام من آید به زبانت
اینم عجب آید که چه جنسی تو که عشاق
جویند ز هر سو، چو هلال رمضانت
گر باده خوری پا منه از خانه تو بیرون
ترسم که بگیرند به مستی عس سانت
شیرینی شعر تو گرو، می برد از قند
«ترکی» نی قند است مگر کلک و بنانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و توصیف زیباییهای معشوق پرداخته است. شاعر از چشمان زیبا، لبهای دلربا و ابروان کماندار معشوق میگوید و احساسات عمیق خود را نسبت به او ابراز میکند. او به قدرت کلام معشوق اشاره کرده و میگوید که کلماتش چنان دلانگیز است که حتی سخنوران بزرگ نیز از آن شگفتزده میشوند. شاعر همچنین به حسرت و آرزوی داشتن موی معشوق اشاره میکند و بیان میکند که عشق او چقدر برایش ارزشمند است تا جایی که حتی در مرگ نیز به خاطر نامش برخواهد خاست. در انتها، شاعر از جذابیت خاص معشوق و اثرات شگرف او بر روح و دل عاشقان سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای چشمهٔ زندگی، شرمنده از زیبایی لبهای تو هستی و آب ماندگاری، تحت تأثیر آب دهان تو قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: ابروی خمیدهات مانند کمانی زیباست و مژههایت همچون تیر، قلبم را میلرزاند که در برابر آن زیبایی تیر و کمان تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس پیش از من قامت و رفتار تو را نمیدیده است، من خودم را مانند سروی میخوانم اگر تو هم مثل آن سرو روان و زیبا باشی.
هوش مصنوعی: سخنان تو چنان زیبا و دلنشین است که حتی استادان زبان و ادبیات نیز از آن شگفت زدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر حسرت آن موی زیبایی که تو داری، بدنم به قدری ضعیف و شکننده شده که انگار نازکتر از آن مو است.
هوش مصنوعی: از قبر برمیخیزم و با شادی و شور میرقصم، اگر روزی نام من بر زبان تو بیفتد.
هوش مصنوعی: عجب است که تو چه نوع وجودی داری که عاشقان از هر طرف به دنبالت هستند، مثل هلال ماه در رمضان که جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: اگر مشروب بنوشی، پا از خانهات بیرون نگذار، چون میترسم در حالت مستی تو را بردارند و با خود ببرند.
هوش مصنوعی: شعر تو آنقدر شیرین است که از قند «ترکی» هم میگذرد، مگر اینکه این شیرینی فقط به خاطر قلم و هنرت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسلست آب دهانت
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
[...]
جان جوهر پاک است و تن ار سرو روانت
تن پیش تنت ریزم و جان بر جانت
تو در دل من ساکن و من در طلب تو
جویان شده فریاد زنان گرد جهانت
در خاک بجوید دل من روز اجل را
[...]
ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت
گردون مطوق یکی از فاختگانت
بر کوتهی بینش خود داد گواهی
آن کس که نشان داد برون از دو جهانت
پنهانتر ازانی که توانت به نشان یافت
[...]
در چشم شناسای ره و رسم امانت
دزدیدن گردن بود از تیغ خیانت
پوشیده نظر، دیده ور از یاری مردم
کور است که دارد ز عصا چشم اعانت
یک فایده خواری ما اینکه عزیزان
[...]
دانی چه تمیز است میان تن و جانت
تو جان جهانی و بود جسم جهانت
با تلخی جان باختنم کام نه تلخ است
نامم ببری گر دم رفتن بزبانت
ظلمات خم زلف سیه من چو سکندر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.