گنجور

 
ترکی شیرازی

نازنینا! رحم کن بر این غریب

لیس محبوبی بغیرک یا حبیب

خط و خال و زلفت ای زیبا صنم!

برده از من صبر و آرام و شکیب

آفتابت گر، به بیند بی حجاب

رخ کند پنهان، ز خجلت در حجیب

هر که بیند آن رخ چون آفتاب

فاش گوید انه شیء عجیب

غیر نخل قامتت نخلی دگر

بار ندهد پسته و بادام و سیب

عاشقان چیزی نخواهند از خدا

یا وصال دوست، یا مرگ رقیب

گر هزاران خار در پایش خلد

ترک گل، هرگز نگوید عندلیب

داد «ترکی» را بده ای مه جبین

ورنه گیرم دامنت روز حسیب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode