گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست

سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست

به جد و جهد یر کجا شود وصلت

که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست

ز قامت نو به طوبی کشد دل زاهد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

سگ کویش به من دربند باری است

عزیزی را سر و سودای خواری است

مرا هست از سگش هم چشم باری

گدا را آرزوی شهر یاری است

چو آید در حریم دل خیالش

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست

اگر شکر نفرستی ز ب عتاب فرست

پیام ده به من از لب که سوخت تشنه دلم

کباب هست مرا وعده شراب فرست

به روز هجر ز عارض به ما سلام رسان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت

در سر هوای مهر پری گستری نداشت

در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش

سودای عشق روی پر پیکری نداشت

با ما سری به وصل در آور که گیسویت

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

شوخ چشمی خان و مان ما به یغما برد و رفت

دید عقل و دل بر ما هر دو یکجا برد و رفت

بر سر ما خاکیان از غیب آمد ناگهی

همچو جان تنها و هوش از جمله تنها برد و رفت

خواستم زلفش گرفتن از سر دیوانگی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

شهید تیغ عشق آر بی گناه است

به جنت جای ماه در پیشگاه است

ز عشق امروز هر کو سرخ رو نیست

به محشر نامه اش فردا سیاه است

محب را روز محشر روز اجر است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست

از ساغر لب پنهان دوست الله دوست

زپسته ده او که هیچ پیدا نیست

نصیبه ای به قیران دوست الله دوست

ز تیر غمزه خونریز یار الله داد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت

سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت

امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام

بسیار به دندان گزد انگشت ندامت

در دیده خیال قد تو روز جدائی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

طبع لطیف داند لطف لب و دهانت

فکر دقیق باید سررشته میانت

دی میشدی خرامان چون سرو و عقل می‌گفت

خوش می‌روی به تنها، تن‌ها فدای جانت

دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

عارف پنهان ز پیدا خوشتر است

گنج را گنجینه مأوا خوشتر است

عالم آزادگی خوش عالمی است

ای دل آنجا رو که آنجا خوشتر است

اندرین پستی دلت نگرفت هیچ

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست

آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست

ای که گرم و سرد عالم هر دو نیکو دیده ای

گو یکی چون من به اشک گرم و آه سرد کیست

عاشق یکرنگ خواهی جوی در ما خاکیان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

عاشق بی درد را بر در او بار نیست

محرم این بار گاه جز دل افگار نیست

هست من خسته را پیش تو مردن هوس

جز هوس زیستن در سر بیمار نیست

دل بجز انکار زهد کار ندارد دگر

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

عاشقم بر تو ز عاشق کشتنت

دوست کئی تا دوست تر دارم منت

سر طلب از من که آرم در نظر

بر سر آن هم در چشم روشنت

گر دهی خون شکاری غمزه را

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست

تو کهای باری رقیبا تا ترا گویم که کیست

آنکه هوشم برد از تن نکهت پیراهنش

گر بیاید باز با باد صبا گویم که کیست

چون ز روی خوب منعم می کنید ای زاهدان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

عجب آن دلبر جادو کجا رفت

ازین سو دل ربود آن سو کجا رفت

امید از ما سگان کو چو آهو

نیابد کس، پی اش آه او کجا رفت

به ره گوئی به گنجی مار رفتست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

عشق از نام و از نشان یکتاست

بینشانی نشان مرد خداست

هر را از مقام بی رنگی

رنگی ز رنگ او پیداست

خلعت عشق نیست لایق عقل

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

عشق آئین پارسایان نیست

سلطنت رسم بینوایان نیست

می به صوفی مده که آن صافی

در خور حال هی صفایان نیست

مگر آن دل که برقرار خودست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست

رین شیوه به اندازه مردی است که مردست

آنکس که درین صرف نکردست همه عمر

بیچاره ندانم که همه عمر چه کردست

زاهد چه عجب گر کند از عشق تو پرهیز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

عشق تو و نوبه آبگینه و سنگ است

نام نکو در ره نو موجب ننگ است

تا به من الفت است از همه دورم

تا بتوام آشتی است با همه جنگ است

بانگ سگش میرسد ز گوشه آن بام

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

عشق در طینت دلها نمک است

شور عاشق رسما تا سمک است

پر پر از عشق به بال ملکی

که اولی اجنحه وصف ملک است

نقد قلب و سرة عالم را

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۵۴
sunny dark_mode