طبع لطیف داند لطف لب و دهانت
فکر دقیق باید سررشته میانت
دی میشدی خرامان چون سرو و عقل میگفت
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟
نگذاشت تا نشیند گردی بر آستانت
دل تیر غمزهات را گر جان سپر نسازد
آن به که گوشه گیرد زابروی چون کمانت
پیراهن صبوری کردیم پاره پاره
تا دیدهایم چون گل در دست این و آنت
لطف صبا شنیدم باد است با نسیمت
آب حیات دیدم هیچ است با دهانت
در پایه سلاطین باشد کمال مسکین
گر بشمرند او را از خیل بندگانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به لطافت و زیبایی معشوق خود اشاره میکند و تأکید میکند که برای درک این زیبایی نیاز به فکر و دقت بالایی است. او به توصیف معشوقی میپردازد که همچون سرو در حال حرکت است و دلش را اسیر کرده است. شاعر اشاره میکند که دوستش او را از خود دور کرده و این فاصله باعث غم او شده است. او همچنین بیان میکند که عشقش موجب صبوری و تحمل سختیها شده و در نهایت طعنهای به مقام و جایگاه خویش در کنار سلاطین میزند و به ناتوانی خود در مقایسه با آنها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که کسی با طبع لطیف و احساسات حساسی که دارد، میتواند زیبایی و جذابیت ویژگیهای ظاهری فردی را درک کند، اما برای درک عمیقتر و بهتر از شخصیت و خصوصیات او، نیاز به تفکر و تامل دقیق وجود دارد.
هوش مصنوعی: دیروز به زیبایی و وقار مانند سرو قدم برمیداشتی و عقل میگفت که به تنهایی خوب پیش میروی، اما جان تو ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: میدانی چرا دوستم مرا از خود دور کرده است؟ او نگذاشت که گرد و غبار بر درگاه تو بنشیند.
هوش مصنوعی: اگر دل من نتواند جان خود را برای تیرهای زیباییات فدا کند، بهتر است که در گوشهای پناه بگیرد و از سبیل زیبای تو مانند کمانت لذت ببرد.
هوش مصنوعی: ما صبوری زیادی را تحمل کردیم و حالا در وضعیتی قرار گرفتهایم که مانند گل در دست تو و او، خراب و ناپایدار به نظر میرسیم.
هوش مصنوعی: من شنیدم که نرمی و لطف نسیم، مانند بادی است که زندگی را به ارمغان میآورد و هیچ چیز نمیتواند با کلام تو برابری کند.
هوش مصنوعی: در زیر سایه حکمت و قدرت پادشاهان، انسان مسکین و نیازمند نیز دارای ارزش و اعتبار ویژهای میشود، بنابراین اگر او را در کنار دیگر بندگان بشمارند، به او احترام و توجه خاصی خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند انگشت در دهانت
قصد شکار داری یا اتفاق بُستان
[...]
طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت
مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت
حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت
ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی
[...]
پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت
موی سفید کردم جاروب آستانت
ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان
مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم
[...]
رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت
بوی امیدواری می آید از دهانت
گر رفت جان و جسمم شد خاک آستانت
جسمم فدای جسمت جانم فدای جانت
در باغبانی تو عمرم گذشت، لیکن
در عمر خود نچیدم یک گل ز گلستانت
ای گلبن نزاکت تا چند یابد از تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.