گنجور

 
کمال خجندی

سگ کویش به من دربند باری است

عزیزی را سر و سودای خواری است

مرا هست از سگش هم چشم باری

گدا را آرزوی شهر یاری است

چو آید در حریم دل خیالش

بر آن در کار دیده برده داری است

لبش خواهم سپرد اکنون به دندان

که راه و رسم عاشق جان سپاری است

به پای سرو و گل از لطف سیرت

هنوز آب روان در شرمساری است

اگر صد پیرهن در گل بپوشند

به دور روی نو از حسن عاری است

کمال ار سر در آرد با نو آن زلف

مخور بازی که آن از شانه کاری است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

به عشق‌اندر، صبوری خام‌کاری است

بنای عاشقی بر بی‌قراری است

شیخ محمود شبستری

وجود اندر کمالِ خویش ساری است

تعیّن‌ها امورِ اعتباری است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ محمود شبستری
سلمان ساوجی

که شاها، این گهرهای نثاری است

نه زیبای قبول شهریاری است

شیخ بهایی

آدمی تر پی علف خواری است

از پی زیرکی و هشیاری است

نوعی خبوشانی

مرا زین ننگ و نام امیدواری است

که ننگ رستگاری شرمساری است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه