گنجور

 
کمال خجندی

سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست

اگر شکر نفرستی ز ب عتاب فرست

پیام ده به من از لب که سوخت تشنه دلم

کباب هست مرا وعده شراب فرست

به روز هجر ز عارض به ما سلام رسان

به تشنگان قیامت ز روضه آب فرست

چو دورم از تو رقیبی فرست قاصد من

گناهکار چنین را چنان عذاب فرست

اگر زکات گدایان حسن بخش کئی

نخست با مه و آنگه به آفتاب فرست

روایح خوش صد ناقه تا به باد رود

نسیم زلف معطر به مشک ناب فرست

اصداع شد سگ او را ز ناله تو کمال

به دفع درد سر از دیدهاش گلاب فرست

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

غریب و خسته و درمانده ام خداوندا

ز فیض فضل، تو یک شربت شفا بفرست

چو لاله غرقه بخونم در آتش شوقت

نسیم لطفی از عالم بقا بفرست

ببوی رحمت تو بنده کرد جان بازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه