شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت
در سر هوای مهر پری گستری نداشت
در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش
سودای عشق روی پر پیکری نداشت
با ما سری به وصل در آور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
چون باد رفت کشتی عمرم بر آب چشم
اگر چه ثقیل بود ولی لنگری نداشت
و دل در سواد زلف تو گم کرد راه عقل
شب بود و او غریب مگر رهبری نداشت
از هر جهت کمال به سوی تو کرد روی
زیرا که چشم مرحمت از دیگری نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بررسی عشق و غم ناشی از آن میپردازد. او میگوید کسی که دلبری ندارد، هرگز شاد نیست. عشق و محبت به کسی که زیبایی و مهربانی دارد، از ضروریات زندگی است. شاعر در حیرت است که چگونه برخی افراد در زندگیشان به دنبال عشق و زیبایی نمیگردند. او از معشوقهاش میخواهد که به او وصل شود، چرا که زیبایی و و جودش مورد نیاز اوست. عمر او همچون کشتیای بر آب، به سرعت میگذرد و بدون محبت و پیوند، به مقصد نمیرسد. شاعر در نهایت به این نکته میپردازد که تنها با محبت و توجه معشوق میتوان به کمال و آرامش رسید.
هوش مصنوعی: هر کس که دلبستگی به محبوبی نداشته باشد، هرگز شادی را نخواهد یافت. در دل او آرزویی برای عشق و محبت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: متاسفم که نتوانستهام در طول زندگیاش به دنبال عشق کسی با زیباییهای ظاهری نبوده است.
هوش مصنوعی: با ما ارتباطی برقرار کن، زیرا موهایت به خاطر جدایی از ما به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: زندگی من مانند کشتیای است که در دریا به حرکت درآمده و با وجود اینکه حرکت آن دشوار است، اما هیچ چیزی آن را نگه نمیدارد.
هوش مصنوعی: دل من در تیرگی زلف تو به گمراهی افتاد و عقل در آن شب به کمک کسی نداشت. در این شب تاریک، او تنها و بیهدایت بود.
هوش مصنوعی: به هر سمتی که نگاه کنیم، کمال و زیبایی به سمت تو جذب شده است؛ چرا که نگاه محبتآمیزت تنها به سوی دیگری نبود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.