عشق از نام و از نشان یکتاست
بینشانی نشان مرد خداست
هر را از مقام بی رنگی
رنگی ز رنگ او پیداست
خلعت عشق نیست لایق عقل
کاین قبا بر قد دل آمد راست
دل چه و دین کدام و عقل کدام
عشق را دل کجا و صبر کجاست
بی بصیر را چه بهره از خورشید
در خور نور دیده بیناست
دل مرنجان ز هیچ رنج کمال
خامه رنجی که راحتش ز دواست
گر زدی جز به باد او نفسی
آن نفس نیست بلکه باد هواست
هر که در زیر پای مردان رفت
از همه دست دست او بالاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: عشق به نام و نشان خاصی اشاره دارد و نشانهای از مردان خداست. هر کس که از مقام بیرنگی برخوردار باشد، رنگی از عشق او در وجودش نمایان است. عشق پروازی بالاتر از عقل دارد، زیرا این قبا بر قامت دل مینشیند. در مورد عشق، دل و دین و عقل چه میباشد؟ عشق جایی برای دل و صبر ندارد. کسی که بینش ندارد، بهرهای از نور خورشید نمیبرد. دل نباید از هیچ رنجی آزرده شود، زیرا رنجی که آرامش بخش باشد، ارزشمند است. اگر جز به عشق به نفس توجه کنی، آن نفس در حقیقت بادی تهی است. هر کس که در زیر پای مردان صادق باشد، از همه چیز فراتر میرود و در مقام بلندی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق از داشتن نام و نشانی خاصی نوهیچ گونهای برخوردار نیست و فقط از طریق شناخت و بینش، نشان دهنده شخصیت انسانهای خداجو و با ایمان است.
هوش مصنوعی: هر کسی از حال و وضعیت خودش مشخص میشود و ویژگیهای او از رنگ و طعم زندگیش نمایان است.
هوش مصنوعی: لباس عشق به قد و قامت عقل نمیخورد، چرا که این پوشش بر اساس اندازه و حال دل تهیه شده است.
هوش مصنوعی: دل، دین، و عقل هر کدام جایگاه و نقشی خاص دارند. اما در عشق، هیچکدام از اینها نمیتوانند به تنهایی کافی باشند. دل در عشق کجا میتواند باشد و صبر چه نقشی در این میان دارد؟
هوش مصنوعی: کسی که درک و بینش ندارد، از نور خورشید چه بهرهای خواهد برد در حالی که چشمی برای دیدن نور دارد.
هوش مصنوعی: دل خود را از هیچگونه اندوه و رنجی آزرده نکن؛ زیرا آن درد خامه و قلمی است که برای بهدست آوردن آرامش، نیاز به درمان دارد.
هوش مصنوعی: اگر جز به خاطر او نفسی بکشید، آن نفس واقعی نیست، بلکه فقط هوای گذراست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت و در کنار مردان برتر و موفق قرار گیرد، از همهجا در مقام و اعتبار بالاتری قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.