عاشق بی درد را بر در او بار نیست
محرم این بار گاه جز دل افگار نیست
هست من خسته را پیش تو مردن هوس
جز هوس زیستن در سر بیمار نیست
دل بجز انکار زهد کار ندارد دگر
کار تو داری دلا چون به ازین کار نیست
عقل نیارد نهاد بر من بیدل سپاس
بر سر آزادگان منت دستار نیست
قیمت من کرد بار گفت نیرزد به هیچ
بهتر ازین بنده را هیچ خریدار نیست
منتظر روی حور ماند ز روی تو دور
دیده خالی ز نور در خور دیدار نیست
گرچه خوش آید به چشم گلشن جنت کمال
در نظر ما به از خاک در کار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد دلهای شاعر میپردازد. شاعر به عشق بدون درد اشاره میکند و میگوید که کسی که عاشق است، نباید از درد و رنج دور باشد. او از خستگی و اشتیاق به مرگ صحبت میکند و میگوید که تنها آرزویش زندگی کردن است. دل او تنها به انکار زهد میپردازد و از عشق حقیقی صحبت میکند. شاعر میگوید که عقل او نمیتواند سپاسگزار باشد و عاشق واقعی از هیچ چیزی نمیترسید. او به خود ارزش نمیدهد و به نظرش هیچ بندهای برای او ارزش ندارد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که زیباییهای بهشت در نظر او ارزش کمتری دارند و خاک در کار عشق از همه چیز مهمتر است.
هوش مصنوعی: عاشق بیدرد نمیتواند به درِ معشوق نزدیک شود، زیرا تنها کسی که میتواند به این مکان وارد شود، کسی است که دلش در تنگنا باشد و احساساتی عمیق را تجربه کرده باشد.
هوش مصنوعی: من که خستهام، در کنار تو حتی خیال مردن هم ندارم؛ فقط آرزوی زندگی کردن در سر دارم.
هوش مصنوعی: دل تنها به انکار زهد مشغول است و کاری غیر از این ندارد. ای دل، تو کاری دیگر داشته باش که بهتر از این کار نیست.
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند در دل من عشق ورزی کند، زیرا برای آزادگان، سپاسگزاری و احترام بر سرشان ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: من ارزشمندیام را نشان دادم و به این نتیجه رسیدم که هیچ چیز بهتر از این نیست و کسی برای خریدن من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر دوری از معشوق و عدم دیدار او، منتظر زیبایی و نور آن فرد است و احساس میکند که چشمش به خاطر این دوری خالی و بینور شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که به نظر میرسد باغ بهشت زیباست، اما در نظر ما ارزش واقعی بهشته از خاک و زمین کمتر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
غصه در آن دل بود کز هوس او تهیست
غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست
ای غم اگر زر شوی ور همه شکر شوی
[...]
عشق پدیدار هست، یار پدیدار نیست
پرتو دیدار هست، یاری گفتار نیست
در ره او سالها، رفتم و سودی نداشت
بر در او بارها، آمدم و بار نیست
دعوی یاری او، کردم و سودی نبود
[...]
از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست
تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست
دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی
گل بسری می زند کش غم دستار نیست
گاهی خاشاک سیل، گاه خس شعله باش
[...]
عیب مکن جان من گرمی بازار نیست
بنده شایستهام، خواجه خریدار نیست
باکه توان گفت این کز ستم او مرا
شکوه بسیار هست قوت گفتار نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.