مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۰
بشنو از دل نکتههای بیسخن
و آنچ اندر فهم ناید فهم کن
در دل چون سنگ مردم آتشی است
کو بسوزد پرده را از بیخ و بن
چون بسوزد پرده دریابد تمام
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
جان جانهایی تو جان را برشکن
کس توی دیگر کسان را برشکن
گوهر باقی درآ در دیدهها
سنگ بستان باقیان را برشکن
ز آسمان حق بتاب ای آفتاب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۲
ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بیجرمی ز من
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
جان من جان تو جانت جان من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۳
ساقیا برخیز و می در جام کن
وز شراب عشق دل را دام کن
نام رندی را بکن بر خود درست
خویشتن را لاابالی نام کن
چرخ گردنده تو را چون رام شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۴
راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من
عذر میگوید که یعنی خامشم
با تو میگوید دل هشیار من
با کسی دیگر زبان گردد همه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۵
فقر را در خواب دیدم دوش من
گشتم از خوبی او بیهوش من
از جمال و از کمال لطف فقر
تا سحرگه بودهام مدهوش من
فقر را دیدم مثال کان لعل
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۶
جان من جان تو جانت جان من
هیچ دیدستی دو جان در یک بدن
ای تن ار بیاو به صد جان زندهای
جان طلب کن جان و لاف تن مزن
دل از این جان برکن و بر وی بنه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۷
آمد آمد در میان خوب ختن
هر دو دستت را بشو از جان و تن
داد شمشیری به دست عشق و گفت
هرچ بینی غیر من گردن بزن
اندر آب انداز الا نوح را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸
مرغ خانه با هما پروا مکن
پر نداری نیت صحرا مکن
چون سمندر در دل آتش مرو
ور مری، تو خویش را رسوا مکن
درزیا، آهنگری کار تو نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۹
ای ببرده دل تو قصد جان مکن
و آنچ من کردم تو جانا آن مکن
بنگر اندر درد من گر صاف نیست
درد خود مفرستم و درمان مکن
داد ایمان داد زلف کافرت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۰
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱
صبحدم شد زود برخیز ای جوان
رخت بربند و برس در کاروان
کاروان رفت و تو غافل خفتهای
در زیانی در زیانی در زیان
عمر را ضایع مکن در معصیت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۲
ای زیان و ای زیان و ای زیان
هوشیاری در میان مستیان
گر بیاید هوشیاری راه نیست
ور بیاید مست گیر اندرکشان
گر خماری باده خواهی اندرآ
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۳
رو قرار از دل مستان بستان
رو خراج از گل بستان بستان
کله مه ز سر مه برگیر
گرو گل ز گلستان بستان
سخن جان رهی گفتی دوش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۴
مات خود را صنما مات مکن
بجز از لطف و مراعات مکن
خرده و بیادبیها که برفت
عفو کن هیچ مکافات مکن
وقت رحم است بکن کینه مکش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۵
ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۶
به شکرخنده ببردی دل من
بشکن شکر دل را مشکن
دل ما را که ز جا برکندی
به تو آمد پر و بالش بمکن
بنگر تا به چه لطفش بردی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۷
ای امتان باطل بر نان زنید بر نان
وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان
حیوان علف کشاند غیر علف نداند
آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان
آن باغها بخفته، وین باغها شکفته
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۸
گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن
اکنون در آب وصلم با یار تا به گردن
گفتم که تا به گردن در لطفهات غرقم
قانع نگشت از من دلدار تا به گردن
گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق میرو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
وی آهوی معانی آمد گه چریدن
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی
[...]