گنجور

 
مولانا

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این مستان و این بستان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کآشیان مرغ توست

شاخ مشکن مرغ را پران مکن

جمع و شمع خویش را برهم مزن

دشمنان را کور کن شادان مکن

گرچه دزدان خصم روز روشنند

آنچ می‌خواهد دل ایشان مکن

کعبه اقبال این حلقه است و بس

کعبه امید را ویران مکن

این طناب خیمه را برهم مزن

خیمه توست آخر ای سلطان مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر

هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# بیت ۵، به جای نزن، مزن باید باشد.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

روی خوب خویش را پنهان مکن

دل به دست تست قصد جان مکن

حجرهٔ بیداد آبادان مخواه

خانهٔ صبر مرا ویران مکن

هر زمان گویی بریزم خون تو

[...]

عطار

چون گهر سنگیست چندین کان مکن

جز برای روی جانان جان مکن

عراقی

ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن

چشم من از هجر خود گریان مکن

ز آرزوی روی خود زارم مدار

از فراق خود مرا بی‌جان مکن

از من مسکین مبر یک‌بارگی

[...]

مولانا

ای ببرده دل تو قصد جان مکن

و آنچ من کردم تو جانا آن مکن

بنگر اندر درد من گر صاف نیست

درد خود مفرستم و درمان مکن

داد ایمان داد زلف کافرت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
فیض کاشانی

ای خدا این درد را درمان مکن

عاشقانرا بیسرو سامان مکن

درد عشق تو دوای جان ماست

جز بدردت درد ما درمان مکن

از غم خود جان ما را تازه دار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه