گنجور

 
مولانا

راز چون با من نگوید یار من

بند گردد پیش او گفتار من

عذر می‌گوید که یعنی خامشم

با تو می‌گوید دل هشیار من

با کسی دیگر زبان گردد همه

سر خود می‌گوید و اسرار من

در گمان افتد دلم زین واقعه

این دل ترسان بدپندار من

گر بگوید ور نگوید راز من

دل ندارد صبر از دلدار من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۱۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

قدوۀ اهل مهانی ای که هست

مهر تو همواره یار غار من

مایه از طبع تو اندوزد همی

چشم دریا طبع گوهر بار من

مدح تو همچون شهادت می رود

[...]

امیر حسینی هروی

حلقۀ درنازدم بسیار من

نیک ترسانم ز ختم کار من

شاه نعمت‌الله ولی

صدهزار آئینه دارد یار من

می نماید در همه دلدار من

دیدهٔ من روشن است از دیدنش

باد دایم روشن این دیدار من

جز خیالش نیست همخوابی مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه