ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
که توی دلبر پرخون جگران
ز غمم همچو کمان تیر مزن
چه زنی تیر سوی بیسپران
با گل از تو گلهها میکردم
گفت من هم ز ویم جامه دران
گفت نرگس که ز من پرس او را
که منم بنده صاحب نظران
که چو من جمله چمن سوختهاند
ز آتش او ز کران تا به کران
مه و خورشید ز عشق رخ او
اندر این چرخ ز زیر و زبران
بحر در جوش از این آتش تیز
چرخ خم داده از این بار گران
کوه بستهست کمر خدمت را
که شماریش ز بسته کمران
بانگ ارواح به من میآید
که بگو حالت این بیصوران
با کی گویم به جهان محرم کو
چه خبر گویم با بیخبران
ظاهر بحر بود جای خسان
باطن بحر مقام گهران
ظاهر و باطن من خاک خسی
کو بر این بحر بود ره گذران
غزل بیسر و بیپایان بین
که ز پایان بردت تا به سران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. شاعر به دلشکستگی و غم خود اشاره میکند و در عین حال به رابطهاش با معشوقش میپردازد. او از تلخیهای زندگی و عشق میگوید و از دیگران میخواهد که به درد او گوش دهند. در این شعر، تمثیلهای طبیعی مانند گل و کمان، برای نشان دادن احساسات عمیقتر به کار رفتهاند. نهایتاً، شاعر به تضاد بین ظاهر و باطن اشاره میکند و درباره جستجوی حقیقت و معنا در زندگی و عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای کسی که به ما نگاه میکنی و من تو را نادیده میگیرم، دل من نسبت به تو همچون دیگران دچار تردید نیست.
هوش مصنوعی: چرا به سخنان تلخ فکر میکنی، ای کسی که خود سرمایهدار تمام شیرینیها هستی؟
هوش مصنوعی: برای دل سوختهام آب بپاش تا شاید تسکینی باشد برای دل پر درد و خونین تو.
هوش مصنوعی: از غم من مانند کمان تیر نزن، زیرا تیر تو به هدف نمیرسد و به بیدفاعها آسیب نخواهد زد.
هوش مصنوعی: من با گل از تو شکایت میکردم، او هم گفت که من هم از خودم ناراحت هستم.
هوش مصنوعی: نرگس گفت: از من بپرس که چه کسی هستم، من برده کسانی هستم که نظر و دیدگاههای بلندی دارند.
هوش مصنوعی: همه چمنزارها به خاطر آتش عشق او سوختهاند، از یک طرف تا طرف دیگر.
هوش مصنوعی: ماه و خورشید به خاطر عشق او در این عالم به دور هم میچرخند.
هوش مصنوعی: دریا به خاطر این آتش زبانهکش، در حال جوش و خروش است و چرخش دنیا تحت فشار این بار سنگین خم شده است.
هوش مصنوعی: کوه، خود را در چرخش خدمتها محدود کرده است، بهگونهای که تعداد آنها مانند شمارش کمرهای بسته به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: صدای ارواح به من میرسد و از من میخواهد تا بپرسم حال این انسانهای بیصورت چگونه است.
هوش مصنوعی: به چه کسی بگویم که از حال و هوای دنیا خبر دارم؟ چه چیزی را میتوانم با کسانی که از این موضوع بیخبرند، در میان بگذارم؟
هوش مصنوعی: ظاهر دریا، مکان کسانی است که به سطح آن نگاه میکنند، اما باطن دریا، مقام و جایگاه جواهرات پنهان است.
هوش مصنوعی: من در ظاهر و باطن خود همچون خاکی هستم که در کنار این دریا قرار گرفته و تنها برای گذراندن زمان از آن عبور میکند.
هوش مصنوعی: به غزلی نگاه کن که نه شروعی دارد و نه پایانی، این شعر تو را از انتها تا آغاز میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رخنه افتاد از آن حیله گران
در صف گهر صافی گهران
گرد او حلقه مرصع کمران
موکبش ناظم عالی گهران
دگرانند بهر سو نگران
من بسوی تونهان از دگران
آنکه بگشود زروی تو نقاب
بست بر دیده ی این بی بصران
ورنه حاشا تو در آیی از در
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.