ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
که توی دلبر پرخون جگران
ز غمم همچو کمان تیر مزن
چه زنی تیر سوی بیسپران
با گل از تو گلهها میکردم
گفت من هم ز ویم جامه دران
گفت نرگس که ز من پرس او را
که منم بنده صاحب نظران
که چو من جمله چمن سوختهاند
ز آتش او ز کران تا به کران
مه و خورشید ز عشق رخ او
اندر این چرخ ز زیر و زبران
بحر در جوش از این آتش تیز
چرخ خم داده از این بار گران
کوه بستهست کمر خدمت را
که شماریش ز بسته کمران
بانگ ارواح به من میآید
که بگو حالت این بیصوران
با کی گویم به جهان محرم کو
چه خبر گویم با بیخبران
ظاهر بحر بود جای خسان
باطن بحر مقام گهران
ظاهر و باطن من خاک خسی
کو بر این بحر بود ره گذران
غزل بیسر و بیپایان بین
که ز پایان بردت تا به سران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رخنه افتاد از آن حیله گران
در صف گهر صافی گهران
گرد او حلقه مرصع کمران
موکبش ناظم عالی گهران
دگرانند بهر سو نگران
من بسوی تونهان از دگران
آنکه بگشود زروی تو نقاب
بست بر دیده ی این بی بصران
ورنه حاشا تو در آیی از در
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.