گنجور

 
مولانا

آمد آمد در میان خوب ختن

هر دو دستت را بشو از جان و تن

داد شمشیری به دست عشق و گفت

هرچ بینی غیر من گردن بزن

اندر آب انداز الا نوح را

هر که باشد خوب و زشت و مرد و زن

هر که او اندر دل نوح است رست

هر که در پستی است در دریا فکن