گنجور

 
مولانا

مات خود را صنما مات مکن

بجز از لطف و مراعات مکن

خرده و بی‌ادبی‌ها که برفت

عفو کن هیچ مکافات مکن

وقت رحم است بکن کینه مکش

بنده را طعمه آفات مکن

به سر تو که جدایی مندیش

جز که پیوند و ملاقات مکن

خاک خود را به زمین برمگذار

منزلش جز به سماوات مکن

اولش جز به سوی خویش مکش

آخرش جز که سعادات مکن

آنچ خو کرد ز لطفت برسان

ترک تیمار و جرایات مکن

بنده اهل خرابات توایم

پشت ما را به خرابات مکن

ما که باشیم که گوییم مکن

چونک گفتیم ممارات مکن