گنجور

 
مولانا

به شکرخنده ببردی دل من

بشکن شکر دل را مشکن

دل ما را که ز جا برکندی

به تو آمد پر و بالش بمکن

بنگر تا به چه لطفش بردی

رحم کن هر نفسش زخم مزن

جانم اندر پی دل می‌آید

چه کند بی‌تو در این قالب تن

بی‌تو دل را نبود برگ جهان

بی‌تو گل را نبود برگ چمن

هین چرا بند شکستی خاموش

یا مگر نیست تو را بند دهن

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

ما شئت کان وان لم اشأ

و ما شئت ان لم تشا لم یکن

خلقت العباد علی ما علمت

ففی العلم یجری الفتی والمسن

فهذا مننت و هذا خذلت

[...]

مسعود سعد سلمان

هندسی یاری ای یار عزیز

بر تو هندسه چون تو بر من

گر به قولت نشود نقطه همی

منقسم ای صنم نقطه دهن

از برای چه دهان تو همی

[...]

سنایی

چون من و چون تو شد ای دوست چمن

یک چمانه من و تو بی تو و من

توی بی‌تو چو بهار اندر بت

من بی من به بهار تو شمن

توبهٔ سست بروتان شده‌است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
میبدی

فما شئت کان و ان لم نشأ

و ما شئت ان لم نشأ لم یکن

خلقت العباد علی ما علمت

ففی العلم یمضی الفتی و المسن

علی ذا مننت و هذا خذلت

[...]

سید حسن غزنوی

گاه آن است که طفلان چمن

اندر آیند چو عیسی به سخن

گه گشایند دهان از لاله

گه نمایند زبان از سوسن

مددی از دم عیسی است نسیم

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه