ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴ - صید صحرا
تو را که گفت که بگشای روی زیبا را
که تاب روی تو بر بود طاقت ما را
دم نسیم صبا مشک بیز خواهد شد
اگر پریش کنی زلف عنبر آسارا
اگر تو شانه به زلف سیاه خویش زنی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۰ - منصب شاهانه
قدمی رنجه کن ای دوست! به کاشانه ما
ساز آباد ز خود کلبه ویرانه ما
می و معشوقه و مطرب همه یکجا جمعند
چشم بد دور از این مجلس رندانه ما
پای از سر نشناسیم حریفان مددی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۷ - کوی حبیب
دلشده گانیم ما، بر سر کوی حبیب
باک نداریم ما یک سر مو، از رقیب
درد دل عاشقان به نشود از دوا
درد سر ما مده بیش از این ای طبیب!
داروی درد دل عاشق بیچاره نیست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۰ - وصال دوست
نازنینا! رحم کن بر این غریب
لیس محبوبی بغیرک یا حبیب
خط و خال و زلفت ای زیبا صنم!
برده از من صبر و آرام و شکیب
آفتابت گر، به بیند بی حجاب
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۵ - دیدهٔ دریایی
ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت
کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت
این می چه می ایی بود که از خوردن این می
چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت
بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۸ - خورشید منیر
مستی اگر از شرب نبید است و شراب است
پس چشم تو ناخورده شراب، از چه خراب است
این رنگ حنا نیست که داری به کف دست
از خون دل ماست که دست تو خضاب است
شب ها ز غم نرگس بیمار تو تا صبح
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳۱ - سرو صنوبر
باز این تویی بتا! که خطت مشک و عنبر است
رخساره ات بهشت و لبت حوض کوثر است
باز این منم که دیده ام از خون دل تر است
جسم چو تار زلف تو باریک و لاغر است
باز این تویی که قد بلندت به راستی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳۲ - صد هزار دست
جانا! مکش به زلف چو مشک تتار، دست
زان زلف تا بدار زمانی بدار، دست
گفتی بگیر حلقهٔ زلفم شبی به دست
هرگز کسی نکرده به سوراخ مار، دست
بر ابروی تو دست زدن عین ابلهیست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳۷ - گل بیخار
چون گل رویت گل گلزار گویی هست، نیست
چون قدت سروی به این رفتار گویی هست، نیست
گر دمیده سبزهٔ خط گرد رویت غم مدار
در گلستان یک گل بی خار گویی هست، نیست
همچو من غمدیده از عشق تو گویی نیست، هست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳۸ - مشک ختن
ای که دلم سوی توست! کعبهٔ من کوی توست
کعبه من کوی توست، ای که دلم سوی توست!
گوشهٔ ابروی توست، قبلهٔ حاجات من
قبلهٔ حاجات من، گوشهٔ ابروی توست
آینهٔ روی توست، روز و شبم در نظر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴۶ - قامت دلجو
ای باد! اگر روی، به سر کوی دلبرم
همراه خود بیار، به من بوی دلبرم
کو قاصدی و، نامه بری کز ره وفا
از من پیام و نامه، برد سوی دلبرم
تعویذ چشم زخم کنم بهر خود اگر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۵ - طفل اشک
ای رخت چون صبح روشن، گیسویت چون شام تار!
ای لبت آب حیات و، وی خطت مشک تتار!
عارضت ماهی ست گرمه را بود عناب لب
قامتت سروی ست گر سرو آورد لیمو ببار
چشم جادوی تو از سر، می رباید عقل و هوش
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۶ - مرغ موسیقار
یار بی پرده شد سوی بازار
شاد باشید یا الو الابصار
او به صد ناز می رود تنها
دل خلق از پیش قطار، قطار
چشم مستش به خواب، شب تا صبح
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۷ - مینای عشق
ساقی سیمین عذار، خیز و صراحی بیار
از دو سه جام شراب، ریز به جامم شرار
باده برد زنگ غم، از دل پیر و جوان
خاصه به فصل بهار، خاصه ز دست نگار
باده غم از دل برد، باده نشاط آورد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۷۶ - رخصت جلوس
ساقی بده پیمانهای از آن می مجوس
زان پیشتر که طی شودم عمر، بر فسوس
زان سرخ بادهای که ز تاثیر رنگ او
گردد عقیق، گر بچکانی به سندروس
می ده که هر چه مینگرم غیر جام می
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۷۹ - راه عاشقی
تا به گرد رخ تو سر زد خط
راست گویم فتاده ام به غلط
که خط است این به گرد عارض تو
یا به مه ریخته ز مشک نقط
از فراق تو روز و شب باشد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۵ - سودای عشق
آفرین بر نام روح افزای عشق
جان فدای آنکه شد دارای عشق
یک تجلی کرد عشق و در جهان
هر کجا بینی بود غوغای عشق
عشق را جایی نباشد غیر دل
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۹۱ - کشتی امید
بیا ای ساقی شیرین شمایل!
به جامی می، غمم بزدای از دل
بده جامی از آن راح رحیقم
که از خاطر کند اندوه زایل
مرا باشد تنی لاغرتر از مو
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۱۲ - رنگ شقایق
ای شوخ دلا زار من ای دلبر مه رو!
تا کی تو دل آزاری و، تا چندی بدخو؟
روزم تو سیه کردی از آن طرهٔ شبرنگ
دل از کف من بردی از آن غمزهٔ جادو
پیش لب لعلت چکند رنگ شقایق
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۳۵ - گلبن رعنایی
تا چند نگارا تو! بدخوی و ستمکاری
این خوی و ستمکاری از دست بده باری
شغل تو دل آزاری ست کار تو جفا کاریست
تا چند دل آزاری، تا چند جفا کاری
من بار غم عشق ات، پیوسته کشم بر دوش
[...]