گنجور

 
ترکی شیرازی

ساقی سیمین عذار، خیز و صراحی بیار

از دو سه جام شراب، ریز به جامم شرار

باده برد زنگ غم، از دل پیر و جوان

خاصه به فصل بهار، خاصه ز دست نگار

باده غم از دل برد، باده نشاط آورد

باده کند مرده را زنده دل و هوشیار

مرده دل است آنکه نیست زنده به مینای عشق

زنده دل مرده را زنده مخوان زینهار

از می عشق حبیب، هر که دلش زنده نیست

مردهٔ صرفش شمار، رو به مزارش به زار

مقصد از این باده چیست؟ ساقی این باده کیست؟

گر تو ندانی بدان، گوش به حرفم بدار

مقصد از این باده است حب خدا و رسول

ساقی این باده است حیدر دلدل سوار

«ترکی» از این باده به هست تو را گر سراغ

خیز و بیاور بده، خیز و بیا و بیار