تو را که گفت که بگشای روی زیبا را
که تاب روی تو بر بود طاقت ما را
دم نسیم صبا مشک بیز خواهد شد
اگر پریش کنی زلف عنبر آسارا
اگر تو شانه به زلف سیاه خویش زنی
سیاه روز کنی عاشقان شیدا را
اگر تو مایل دریا و موج دریایی
بیا به دیده من بین تو موج دریا را
مزن به تیر، که من خود اسیر دام توام
به تیر، کس نزند مرغ رشته در پا را
نکرد در دل سخت تو آه من اثری
که می گداخت به یک شعله، سنگ خارا را
نظر به چشم عنایت مکن به سوی رقیب
که روشنی ندهد سرمه چشم اعما را
دراز دستی زلفت نگر که «ترکی» را
چنان گرفت که صیاد، صید صحرا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق است که شاعر از او میخواهد تا چهرهاش را به نمایش بگذارد و توجه بیشتری به احساسات عاشقانهاش بکند. شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق میگوید و تأکید میکند که سختیها و دردهایش ناشی از بیتوجهی معشوق است. به تصویر کشیدن زلفهای سیاه و عادتی را که معشوق به آن دارد، نشاندهندهی عمق عشق و دردی است که عاشق متحمل میشود. همچنین از مقایسهی موجهای دریا با اشتیاق و هیجان خود نسبت به معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که نگاه به رقیب را نداشته باشد، زیرا نور عشق او در برابر دیگران بیفایده است. در نهایت شاعر به دام عشق خود اشاره میکند و امید دارد که معشوق به او توجه کند.
هوش مصنوعی: کسی به تو نگفته که زیباییات را به نمایش بگذاری. تاب و توان ما در برابر زیبایی تو تمام شده است.
هوش مصنوعی: اگر موی آشفتهات را باز کنی، نسیم صبحگاهی بوی خوش مشک و عطر به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو با زلف سیاه خود بازی کنی، عاشقان دیوانه را به شدت تحت تأثیر قرار میدهی و زندگی آنها را تحت شعاع قرار میدهی.
هوش مصنوعی: اگر تو دوست داری دیدار دریا و امواج آن را، پس با چشمان من به تماشای تو و موج دریا بیا.
هوش مصنوعی: به تو نباید تیر بزنند، چون من خود در دام تو هستم. هیچکس نباید به پرندهای که پایش به رشتهای بسته شده، آسیبی برساند.
هوش مصنوعی: درد و آه من نتوانست در دل سنگی و سخت تو تأثیری بگذارد؛ همانطور که گرمای یک شعله هم نمیتواند سنگ سخت را ذوب کند.
هوش مصنوعی: به چشمان کسی که توجه خاصی به تو دارد نگاه کن و به سوی رقیب نرو، زیرا او نمیتواند روشنی و شفافیت چشمانت را به تو بازگرداند.
هوش مصنوعی: به طول زلفهای تو بنگر که چگونه مانند صیاد، شکار را از دشت به آسانی در چنگ خود میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.