گنجور

 
ترکی شیرازی

تو را که گفت که بگشای روی زیبا را

که تاب روی تو بر بود طاقت ما را

دم نسیم صبا مشک بیز خواهد شد

اگر پریش کنی زلف عنبر آسارا

اگر تو شانه به زلف سیاه خویش زنی

سیاه روز کنی عاشقان شیدا را

اگر تو مایل دریا و موج دریایی

بیا به دیده من بین تو موج دریا را

مزن به تیر، که من خود اسیر دام توام

به تیر، کس نزند مرغ رشته در پا را

نکرد در دل سخت تو آه من اثری

که می گداخت به یک شعله، سنگ خارا را

نظر به چشم عنایت مکن به سوی رقیب

که روشنی ندهد سرمه چشم اعما را

دراز دستی زلفت نگر که «ترکی» را

چنان گرفت که صیاد، صید صحرا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه