قدمی رنجه کن ای دوست! به کاشانه ما
ساز آباد ز خود کلبه ویرانه ما
می و معشوقه و مطرب همه یکجا جمعند
چشم بد دور از این مجلس رندانه ما
پای از سر نشناسیم حریفان مددی
ساقی این می زکجا ریخت به پیمانه ما
شحنه شهر که از مست کشد پوست ز تن
گو بیا و بشنو نعره مستانه ما
ترک مسجد کنی از زاهد پشمینه قبا
گر گذارد فتد از کوچهٔ میخانه ما
به حقیقت نتوان دید جمال بت ما
چشم زاهد که بود تنگ تر از خانه ما
دل به زنجیر سر زلف نگاری ست به بند
عاقلان را چه خبر از دل دیوانه ما
ما گدایان در خانهٔ شاه نجفیم
هر کسی را نرسد منصب شاهانه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به جشن و سرور و به دوری از سختگیریها و تنگنظریهای مذهبی. شاعر از دوست خود میخواهد که به خانهاش بیاید، جایی که همه چیز برای شادی و خوشگذرانی فراهم است. در این مجلس، عشق، شراب و موسیقی جمع شدهاند و شاعر به زیبایی و حال و هوای آن اشاره میکند. او همچنین به نقد زاهدانی میپردازد که به جای لذتبردن از زندگی، فقط در پی زهد و ریا هستند. در نهایت، شاعر به جایگاه خود به عنوان گدای شاه نجف میبالد و تأکید میکند که هر کسی لیاقت مقامهای بلند را ندارد. به طور کلی، این شعر دعوت به زندگی پرجنب و جوش و دوری از ریاکاری است.
هوش مصنوعی: ای دوست، لطفاً به خانه ما بیا و با حضور خود، زندگی و شادابی را به این کلبه خراب ما ببخش.
هوش مصنوعی: در این مجلس شادی، همه چیز به خوبی و خوشی فراهم است؛ شراب، دوست محبوب و نوازنده همه کنار هم هستند. باید از حسادتها و نگاههای بد دوری کرد که اینجا جشنی بینظیر است.
هوش مصنوعی: ما با حریفان خود درگیر هستیم و نمیدانیم که چگونه باید از این وضعیت خارج شویم. ای ساقی! کمک کن و بگو این شرابی که به پیمانه ما ریخته شده، از کجا آمده است.
هوش مصنوعی: شخصی که در شهر مستی میکند و پوستش از سرخوشی به تنش نمیافتد، به نزد ما بیا و صدای شادی و شوق ما را بشنو.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر زاهدی که لباسی از پشم به تن دارد، مسجد را ترک کنی، هرگاه از کوچهٔ میخانه ما بگذری، دلت به حال من خواهد سوخت.
هوش مصنوعی: به راستی نمیتوان زیبایی محبوب ما را دید، زیرا چشم زاهدی که به دنیا نگاهی محدود دارد، از دیدن آنچه فراتر از دنیای مادی است، ناتوان است.
هوش مصنوعی: دل به زنجیر موهای زیبای معشوقی است. عاقلان و مردم عاقل چه چیزی از احساسات و شوق دیوانهوار من میدانند؟
هوش مصنوعی: ما در درگاه شاه نجف خدمتگزاران سادهای هستیم و مقام و منصب شاهانه برای هر کسی نیست و تنها افراد خاصی میتوانند به آن دست یابند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی حجابانه درآ از در کاشانه ما
که کسی نیست به جز وردِ تو درخانه ما
گر بیائی به سر تربت ویرانه ما
بینی از خون جگر آب زده خانه ما
فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای
[...]
کاش ویران شود از سیل فنا خانه ما
تا کشد گنج جفا رخت به ویرانه ما
چرخ فیروزه که بینی ز شفق گلگونش
درد آلوده سفالی ست ز خمخانه ما
ما و پیمان می ای زاهد پیمانه شکن
[...]
آب حیوان زند آب در میخانه ما
می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما
از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی
گل ابری شود از گریه مستانه ما
در دل ما نبود منزلتی دنیا را
[...]
تا بود گریه کی آباد شود خانه ما؟
جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما
ما از آن سوختگانیم که معمار ازل
طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما
عشق پیوسته به دنبال دلم میگردد
[...]
می کند مشق تپیدن دل دیوانه ما
بال پرواز شود باده به پیمانه ما
حاصل نشو و نما دیده بیدار شود
گشته صحرا صدف پر گهر از دانه ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.