آفرین بر نام روح افزای عشق
جان فدای آنکه شد دارای عشق
یک تجلی کرد عشق و در جهان
هر کجا بینی بود غوغای عشق
عشق را جایی نباشد غیر دل
در دل عشاق، باشد جای عشق
عقل را دیگر نباشد جای زیست
در میان، هر کجا که آید پای عشق
تا صف محشر کجا آید به هوش
هر که جامی خورد از مینای عشق
لشکر غم زد شبیخون بر سرم
تادلم زد خیمه در صحرای عشق
عاشقا!گر طالب عشقی بزن
غوطه ای در بحر گوهرزای عشق
«ترکی»از معشوق کی یابی مراد
تا نباشد بر سرت سودای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از عشق و تاثیر عمیق آن بر زندگی انسانها میپردازد. عشق به عنوان نیرویی روحافزای جهان معرفی میشود که در دل عاشقان سکنا دارد و عقل را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر به بیان احساسات و تجربیات عاشقانه میپردازد و میگوید که عشق در دلها و صحرای روحی انسانها جا دارد. او به عاشقان توصیه میکند که در دریای عشق فرو روند تا به آرامش و مراد خود برسند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که تا زمانی که عاشق واقعی نباشی، نمیتوانی به نتیجه دلخواه در عشق دست یابی.
هوش مصنوعی: شایسته ستایش است نام دلانگیز عشق و جانم را فدای کسی میکنم که دارای عشق است.
هوش مصنوعی: عشق به گونهای در دنیا بروز کرد که در هر گوشه و کنار، هیاهویی از عشق به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: عشق تنها در دل عاشقان جا دارد و هیچ جایی غیر از دل آنها نمیتواند عشق واقعی را در خود جای دهد.
هوش مصنوعی: عقل دیگر نمیتواند در هیچ جایی زندگی کند، هر جا که عشق قدم بگذارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از شراب عشق نوشیده، در روز قیامت دیگر به خود نمیآید و به هوش نیست.
هوش مصنوعی: غم به طور ناگهانی به سراغم آمد و قلبم در دنیای عشق، جا خوش کرد.
هوش مصنوعی: ای عاشقان! اگر به دنبال عشق هستید، در دریای پرعمق و گرانبهای عشق غوطهور شوید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در قلبت عشق و شوق وجود نداشته باشد، نمیتوانی به معشوق واقعی خود دست یابی. در واقع، باید از خواب و خیالات عشق بیدار شوی تا به حقیقت عشق دست پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که دایم نیست ناپروای عشق
او چه داند قیمت سودای عشق
عشق را جانی بباید بیقرار
در میان فتنه سر غوغای عشق
جمله چون امروز در خود ماندهاند
[...]
عاشقان غرقند در دریای عشق
اوفتاده مست در غوغای عشق
دامن معشوق بگرفته به دست
سر نهاده دائما در پای عشق
عاشق و معشوق و عشق آمد یکی
[...]
زنده آن سر کو بود سودای عشق
حبذا آن دل که باشد جای عشق
از سر شوریدهٔ من کم مباد
تا قیامت آتش سودای عشق
خارها در دل بخون میپرورم
[...]
شکر خاک از مستی مینای عشق
شور چرخ از نشأه صهبای عشق
گو بجوشد بَحرم از سودای عشق
جمله جوش و کف بود دریای عشق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.