گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۱

 

منم که ساخته ام سور با عزا مربوط

شده ست در کف من نیل با حنا مربوط

دلم ز فیض محبت هوس نمی داند

که نیست غنچه ی این باغ با صبا مربوط

جدا کنند چو گل از تو پوست را به نفاق

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲

 

ای گل روی تو بهار نشاط

قامتت سرو جویبار نشاط

لب گل چاک شد ز خمیازه

بی تو دارد ز بس خمار نشاط

رفت فصل خزان و می آید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳

 

به قدر جرم برد هرکسی ز رحمت حظ

ز لطف حق کند ابلیس در قیامت حظ

بر آن سرم که به دیوانگی زنم خود را

که بی جنون نتوان کرد از محبت حظ

برای پرسشم ای همنشین چو آمده ای

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۴

 

نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ

اگر چنین گذرد دور روزگار چه حظ

نه سیر دشت و نه گلگشت باغ، حیرانم

که همچو مرغ قفس داری از بهار چه حظ

ترا که نیست نصیبی ز بی قراری شوق

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۵

 

زده گل دست بر دامان حافظ

خورد بلبل قسم بر جان حافظ

کند از شعلهٔ آواز خود گرم

دف خورشید را دستان حافظ

ز مستی چون کشد گلبانگ در باغ

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۶

 

زهی نهال خزان دیده ای ز باغ تو شمع

فکنده تیر به تاریکی از سراغ تو شمع

وسیله ای ست مرا در جنون عشق تو گل

فتیله ای ست مرا از برای داغ تو شمع

نفس فتیله ی عنبر به خویش می دزدد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷

 

ای شوق رخت سوخته مغز قلم شمع

نزدیک به مردن ز غمت دم به دم شمع

بر یاد تو چون صورت فانوس خیالند

عالم همه مشغول طواف حرم شمع

در بزم تو عزت طلبی صرفه ندارد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۸

 

هرکه را بینی، بود در فکر سامان طمع

تا به کی بیند کسی خواب پریشان طمع

قرص لیموی قناعت، چاره ی این علت است

نشکند صفرای اهل حرص از نان طمع

عافیت خواهی، توقع را ز خاطر دور کن

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹

 

زهی ز نور جبین تو در حجاب چراغ

به پیش روی تو گل چون در آفتاب چراغ

چنان که گل ز چمن خوش کنند گلچینان

کند به بزم تو پروانه انتخاب چراغ

ز رشک نور رخت از فتیله معلوم است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰

 

از سرم کی می رود هرگز برون سودای داغ

همچو لاله در دلم گرم است دایم جای داغ

همچو آن منعم که او زر بر سر زر می نهد

در محبت می گذارم داغ بر بالای داغ

سبزه ای هرگز ز خاک عاشقان سر برنزد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

ز تاب گل ز بس افروخت آشیانهٔ مرغ

سمندر از پی آتش رود به خانهٔ مرغ

تو فکر روزی خود را به آسمان بگذار

بود به عهدهٔ صیاد، آب و دانهٔ مرغ

کسی به غیر غم از دل نمی‌دهد خبری

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۲

 

چون کند در انجمن تاب رخش روشن چراغ

پرتو خود را به دور اندازد از روزن چراغ

بس که بعد از سوختن هم گرم دارد تب مرا

می کند آیینه از خاکسترم روشن چراغ

گر گریبان را گشاید بر نسیم، از عقل نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۳

 

حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ

تا چند گویی این همه ای باغبان دروغ

کردند بحث، شیخ و برهمن به پیش عشق

دعوی این خلاف شد و حرف آن دروغ

چون چشم احول آینه هم شد دروغگو

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۴

 

آهم اثر نیافت ز فریاد بی وقوف

شاگرد را چه بهره ز استاد بی وقوف

ناخن به پنجه دارد و در بند تیشه است

آه از نکرده کاری فرهاد بی وقوف

مشکل که این شکار درآید به دام تو

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۵

 

کنم به جام می اوقات عمر چون جم صرف

دماغ کو که کند کس به کار عالم صرف

مرو به کعبه که می بایدت خمار کشید

شراب می شود اینجا چو آب زمزم صرف

ترا به گلشن روحانیان سروکار است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۶

 

دایم از بخت سیه بر خویش پیچانم چو زلف

گرچه از خورشید لبریز است دامانم چو زلف

باعث زیب جمال گلرخانم همچو خال

مایه ی آرایش حسن عروسانم چو زلف

در پریشانی بود جمعیت آشفتگان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف

که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف

چه سود آب ز دریا چو ابر بخشیدن

کرم ز آبله دست خویش کن چو صدف

به دست مطرب از اصلاح خاطر من شد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۸

 

آتش به باغ زد ز خزان روزگار حیف

داغ چمن نه ایم، ز بلبل هزار حیف

تأثیر نیست در دل ما فیض عشق را

بر گلخن است سایه ی ابر بهار حیف

از ورطه ای که مقصد ما جز خطر نبود

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

شب چو وصف رخش کنم به رفیق

صبح از مهر می کند تصدیق

همه شب تا به صبح، ای زاهد

می کشی جام می، زهی توفیق

آب لعل است و آتش یاقوت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

کدام سر که نشد خاک آستانهٔ عشق؟

علاج باد غرور است رازیانهٔ عشق

متاع صبر و خرد را به جای دیگر بر

که نیست غیر زر قلب در خزانهٔ عشق

چو کاغذی که درآید ز مد مشق به موج

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۸