گنجور

 
سلیم تهرانی

زهی ز نور جبین تو در حجاب چراغ

به پیش روی تو گل چون در آفتاب چراغ

چنان که گل ز چمن خوش کنند گلچینان

کند به بزم تو پروانه انتخاب چراغ

ز رشک نور رخت از فتیله معلوم است

که خورده است چه مقدار پیچ و تاب چراغ

کمندافکن بام فلک بود شب ها

ز برق نور به بزم تو چون شهاب چراغ

دلم ز دیدن تیغت به سینه می لرزد

چو صبح سر زند، آید به اضطراب چراغ

ز شوق بزم تو از آب چشم در فانوس

نهاده است گل خویش را در آب چراغ

چو آفتاب به وصف جمال دوست سلیم

نوشته از پر پروانه صد کتاب چراغ