گنجور

 
۱۷۶۴۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰

 

... خار این ره بخریم و پی دیبا نرویم

خضر چون راه نما شد چه خطر از ظلمات

ناخدا نوح بود از چه بدریا نرویم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷

 

... نه بانگ جرس بود که در دشت شنیدیم

خضر خط سبز تو بر او راه نمون شد

آن چشمه که اندر ظلماتش طلبیدیم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۸

 

... ننگ است بت پرستی از سبحه عار دارم

تن خاک راه او شد اریار دید و بگذشت

دامن کشید وگفتا در ره غبار دارم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۸

 

... سحرگه بر سر پیمانه خواهد رفت پیمانم

نخواهم راه بردن سوی کعبه من از این وادی

که بر دامان بسی آویخته خار مغیلانم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹

 

... در هوای آن پری رو کز میان خلق رفت

یک جهان جان را نثار راه دیوان کرده ایم

تا کشد آن چشم مستم بر سر سیخ مژه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۲

 

... عقدها زد بدل آنزلف گره در گرهم

منکه جز راه حرم هیچ نمیپیمودم

طره آن بت ترسا بچه برده زرهم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳

 

تا کرد ادیب عشق یک نکته مرا تعلیم

در راه وفا کردم جان و سرو دل تسلیم

ای شاهد هر جایی وی دلبر یغمایی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۴

 

مطرب تو راه میزنی از ساز دلکشم

ساقی صفا دهد زمی صاف بیغشم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۴۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۱

 

... بسکه شکنج زلف تو خم به خم است و چین به چین

یار ز راه می رسد غالیه سوده بر سمن

باد ز باغ می وزد مشک ختن در آستین ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳

 

... گرد ز هستی خلق بایدت انگیختن

چشم تو بست از مژه راه به اهل نظر

جز به خم زلف تو کو ره بگریختن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۹

 

... نقش بتان در نظر کعبه ات اندر قفا

راه حقیقت کجاست عین ضلالست این

خون رزانت حرام خون جهانت حلال ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰

 

... متاع دین و دل از زلف و چشم او که برد

که راه قافله را بسته اند طراران

بیا چو باد سحرگه که جان بیفشانند ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۱

 

دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن

درآ بخانه تار و بخویش شیون کن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۴

 

... لیک بگرد توسنت ره نبرد سمند من

نیست قیاس و وهم را راه بآستان تو

پاکتر است دامنت از چه و چون و چند من ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹

 

... چشم اگر خفته غمزه بیدار است

بفسونی تو راه خواب بزن

چهره ات حسن راست دیباچه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

... خیز و برون تو پنبه غفلت ز گوش کن

هشیار را به منزل دلدار راه نیست

از جام عشق باده کش و ترک هوش کن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۴

 

... گر راست زنی رنگ بآهنگ همایون

گلبانگ عراقی برد از راه حجازم

از مویه حصاری شده ام با دل محزون ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵

 

... من آتشتی دارم نهان بر آتشم دامن مزن

ای سالک راه هدی مطلب مجو جز از خدا

تا دوست داری دست رس هرگز در دشمن مزن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۵۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴

 

... بلبل عاشق کجایی نغمه ی آهنگ کن

تابکی شور مخالف راست زن راه حجاز

زنگ غم را پاک کن از زنگوله سارنگ کن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۸

 

... بربط زهره شکست بانگ مزامیر او

شور حسینت برد راست به راه حجاز

گوش کنی گر ز جان صوت بم و زیر او

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۸۸۱
۸۸۲
۸۸۳
۸۸۴
۸۸۵
۱۰۲۲