دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن
درآ بخانه تار و بخویش شیون کن
بیاد آر که جز معصیت نکردی هیچ
شماره گنه خویشتن معین کن
هزار توبه شکستی بآرزو دادی
بیا و روی از این پس زروی و آهن کن
تو را عمل به پشیزی نمیخرد چون کس
پی ذخیره درآ اشک را بدامن کن
نسیم آه سحر میبرد خس عصیان
برآر آهی و این خار زار گلشن کن
برای جلوه حق اندرآ بطور دعا
درآ بسجده و خود را شبان ایمن کن
بجز خلوص عقیدت مبر در آن بازار
پی خریدن یوسف زری معین کن
خلوص نیت تو چیست حب آل رسول
بیا و برد در صدق و صفا نشیمن کن
بپیچ روی زهر باب و قطع کن امید
بصد امید بخاک نجف تو مسکن کن
اگر زفقر الهی زنی دم ای درویش
بیا و کسوت مهر علی تو بر تن کن
بگوی مدح علی روز و شب تو آشفته
جهان تمام پر از مشک و عود و لادن کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز خوف مرگ دل شیخ و شاب ایمن کن
به روی شاه نجف چشم جمله روشن کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.