گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ماه ذیعقده است ای ساقی قعود از جنگ کن

خون مردم بس زخون رز رخی گلرنگ کن

نوبتی زد نوبت عشرت بزن بر طبل چنگ

مطربا ساز طرب کن جنگ اندر چنگ کن

شاهد گلرو بمحفل پرده بگرفت از جمال

بلبل عاشق کجائی نغمه ی آهنگ کن

تابکی شور مخالف راست زن راه حجاز

زنگ غم را پاک کن از زنگوله سارنگ کن

چند سالوس و دورنگی زاهد نیرنگ ساز

خویش را چون میکشان از آب خم یکرنگ کن

همچو گل بر شاخ عشرت خنده زن وقت سحر

تا که گفته در چمن دل را چو غنچه تنگ کن

مانی نوروز گیتی رشک انگلیون نمود

خامه سحرآمیز دار و صفحه را ارژنگ کن

تاز در دشت سخن اسب مدیح مرتضی

ادهم مدحت سرایان جهان را لنگ کن

گر کشد از چنبر حکمت فلک آهسته سر

دست حق داری سر خصمت بدار آونگ کن