گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خیز یک ساغر شراب بزن

وز شط می بر آتش آب بزن

این حجابات تن بسوزانی

یکدو پیمانه بی حجاب بزن

خاک میخانه است آب خضر

پشت پائی بر این سراب بزن

باز شد میکده که گفتت باز

تا در خلد هشت باب بزن

کشتی خود بران بورطه می

خیمه بر فرق نه حباب بزن

بنشان از دل آتش سودا

بر رخ از خوی نم گلاب بزن

چشم اگر خفته غمزه بیدار است

بفسونی تو راه خواب بزن

چهره ات حسن راست دیباچه

از خطش خط انتخاب بزن

آفتاب قدح بگردش آر

خط بطلان بر آفتاب بزن

محتسب هوشیار اگر دیدی

آن زمان دم زاحتساب بزن

هر دو عالم زجام ما مستند

تو هم از این شراب ناب بزن

همچو آشفته مست و سرخوش شو

بوسه بر خاک بوتراب بزن

گر حسابت کند محاسب حشر

پای بر دفتر حساب بزن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode