گشوده اند در خانه باز خماران
که تا تدارک روزه کنند میخواران
تو شمع خلوت انسی مرو بمحفل عام
بحفظ خویش نپردازی و پرستاران
متاع دین و دل از زلف و چشم او که برد
که راه قافله را بسته اند طراران
بیا چو باد سحرگه که جان بیفشانند
چو شمع صبحگهی در رهت هواداران
دوای این دل مجروح را زبوسه بیار
نهان بود بلبت چون شفای بیماران
حدیث عشق زآشفته بشنود بلبل
اگر چه دعوی بیهوده کرده بسیاران
اگر دلی بودت وقف کن بمهر علی
مباد آنکه دهی دل بخیل دلداران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و مِلّی میپردازد و از حال خماران و میخواران در خانهها سخن میگوید. شاعر به عشق و وابستگی به محبوب اشاره میکند و او را شمع روشنایی بخش زندگی میداند که نباید در جمع عدهای نادان قرار گیرد. در اینجا از زیبایی و جذابیت معشوق سخن گفته میشود و تأثیر آن بر دل عاشق و مجروحی که در انتظار بوسه اوست، بیان میشود. در انتها، شاعر به ضرورت محبت و عشق واقعی اشاره دارد و از دلهای خسیس و بیمهر بیزاری میجوید.
هوش مصنوعی: در خانهی نوشندگان، درها باز شده است تا مینوشیدگان آماده شوند برای روزهداری.
هوش مصنوعی: تو در خلوت و تنهایی مانند شمعی میدرخشی، اما در جمع عمومی نباید خودت را فراموش کنی و باید از خودت مراقبت کنی.
هوش مصنوعی: محصولات دین و دل را که از زلف و چشمان او برداشتند، چه کسی میتواند بگوید که کاروانها را چه کسی متوقف کرده است.
هوش مصنوعی: بیا مانند باد صبحگاهی باش که جان را فدای عشق کند، مانند شمعی که در صبحگاه روشن میشود و در راه تو هواداران زیادی دارد.
هوش مصنوعی: داروی درد این دل زخمی در بوسه نهفته است، همانطور که شفای بیماران در درمانهای پنهانشان است.
هوش مصنوعی: بلبل از ماجرای عشق صحبت میکند، حتی اگر برخی افراد به طور بیهوده از آن صحبت کنند و ادعاهایی داشته باشند.
هوش مصنوعی: اگر دلی داری، آن را به محبت علی بده و نگذار که دل بخیلها را پر کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ صحبت دیرینه وفاداران
خوش آن نشاط و تنعم که بود با یاران
چو از شکفتن نورزو عیش یاد کنم
به چشم من گل، اگر نیستند از آن یاران
چو دوستان وفادار رخت بربستند
[...]
مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
ز دست این دم چون برف و اشک چون باران
به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه
بر آستان تو از زحمت طلبگاران
مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید
[...]
بمن رسید نوید وصال دلداران
چو کشته را دم عیسی و کشته را باران
چه نکهتست مگر بر گذار باد بهار
گشوده اند سر طبله های عطّاران
بحق صحبت و یاری که چون شوم در خاک
[...]
زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
فدای دست و دلت جان این درم داران
به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک
که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران
تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست
[...]
حذر کن از عرق روی لاله رخساران
که می کند به دل سنگ رخنه این باران
دو چشم شوخ تو با یکدگر نمی سازند
که در خرابی هم یکدلند میخواران
همیشه داغ دل دردمند من تازه است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.