بیهده عمری به صرف مهر خوبان کردهایم
درد بود است آنچه او را فکر درمان کردهایم
لطمهها چون گو بسی خوردیم از چوگان زلف
بر سر میدان عشقت تا که جولان کردهایم
نیست در این شهر طفلی کاو نخوانده درس عشق
خویشتن را تا ادیب این دبستان کردهایم
ما که پیکان قضا را همچو پستان میمکیم
تا چهها در کودکی با شیر پستان کردهایم
خاتم عشق تو زیب دست نامحرم چراست
اهرمنوش تا خیانت با سلیمان کردهایم
چون زلیخا تهمتی از عشق بر خود بستهایم
یوسف خود را عبث در کند و زندان کردهایم
خود قلندروار داده خرقه تقوی به می
بر در میخانه بیجا عیب زندان کردهایم
در هوای آن پریرو کز میان خلق رفت
یک جهان جان را نثار راه دیوان کردهایم
تا کشد آن چشم مستم بر سر سیخ مژه
خویش را بر آتشینروی تو بریان کردهایم
صرف زلف مهوشان آشفته کرده عمر خود
خاطر خود را عبث ای دل پریشان کردهایم
سبحه بر زنار زلف گیسوان کرده بدل
کفر را آوردهایم و نام ایمان کردهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عمر خود که در عشق و پرستش معشوق گذرانده، ابراز ندامت میکند. او اشاره میکند که با وجود زخمها و دردهایی که در این راه کشیده، عمیقاً درگیر ابراز عشق و آرزوهای بیحاصل بوده است. شاعر به بینتیجه بودن تلاشهایش در مدرسه عشق اشاره میکند و میگوید که تمامی افراد در این شهر در درس عشق تحصیل کردهاند. او همچنین از خیانت و انحرافاتی که در این مسیر تجربه کرده، از جمله خودفریبی و فریب عشق زلیخا به یوسف صحبت میکند. در نهایت، شاعر به ناکامیها و سردرگمیهایی که در عشق و زلف معشوق داشته، میپردازد و به تضاد میان کفر و ایمان در خود اشاره میکند. به طور کلی، شعر حسرت و تلخی ناشی از عشق ناکام و به سرانجام نرسیده را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ما بیجهت سالها عمر را به خاطر محبت محبوبان سپری کردهایم، در حالی که درد و رنجی که داریم این است که فقط به فکر درمان آن بودهایم.
هوش مصنوعی: ما به اندازهای از زیباییهای زلف تو در میدان عشق آسیب دیدهایم که گویی بارها و بارها ضربه خوردهایم، در حالی که هنوز هم به دلبری و بازیگوشی ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: در این شهر هیچ کودکی نیست که درس عشق ورزیدن به خویش را نخوانده باشد، پس ما این مدرسه را به راهی دیگر آراستهایم.
هوش مصنوعی: ما همانند نوزادانی هستیم که از پستان تغذیه میکنند و به ناگزیر با قضا و سرنوشت سر و کار داریم. تا حالا در کودکی چه چیزهایی از شیر گرفتهایم، حالا هم باید ببینیم که سرنوشت برای ما چه دارد.
هوش مصنوعی: عشق تو به مانند تاجی زیباست که برای دیگران مناسب نیست. چرا که با خود رازی به همراه دارد که به کفر و خیانت مانند سلیمان میماند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر شور و شوق عشق، خود را به چیزهایی بیمورد متهم کردهایم و در نتیجه، ارزشهای واقعی و عزیز زندگیمان را به هدر دادهایم.
هوش مصنوعی: به شکل خودجوش و آزادانه مانند یک درویش، لباس تقوا را به دست آوردهایم؛ اما در میخانهای که نباید، به اشتباه در حال عیبجویی از دیگران هستیم.
هوش مصنوعی: در هوای آن چهره زیبا که از میان مردم رفته، یک دنیا از جان خود را به پای راه دیوانگیاش نثار کردهایم.
هوش مصنوعی: چشمان جذاب و فریبندهات آنقدر قدرت دارد که ما برای زیبایی تو خود را در آتش عشق سوزاندهایم.
هوش مصنوعی: عمر خود را صرف زیباییهای دلربایان کردهایم و دل خود را بیدلیل پریشان ساختهایم.
هوش مصنوعی: ما تسبیح را به دور زلفهای گیسو میچرخانیم و در واقع، کفر را به جای ایمان معرفی کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این عنایت بین که ما دربارهٔ جان کرده ایم
جان سرمست خوشی ایثار جانان کرده ایم
بنده ایم و بنده فرمانیم و فرمان می بریم
هرچه ما کردیم در عالم به فرمان کرده ایم
حضرتش سلطان و ما از جان غلام خدمتش
[...]
عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم
شور محشر را حصاری در نمکدان کرده ایم
در صفای سینه ما طوطیان را حرف نیست
از تریهای فلک آیینه پنهان کرده ایم
سنگ طفلان را دهد گرد یتیمی خاکمال
[...]
جلوه معنی به جیب وهم پنهان کردهایم
یوسفی در چارسوی دهر نقصان کردهایم
پشت بر کوه است طاقت تکیه تا بر رحمت است
کار دشوار است و ما بر خویش آسان کردهایم
رنگها چون شد فراهم مصرفی دیگر نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.