آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳
... ورنه بس بود لا اله از پیش لا الا چه بود
عرش فرش راه احمد بود و یارش در سرا
رفتن معراج او در لیلة الاسری چه بود ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵
... دیده هرشب دامن من پر ز انجم می کند
چشم مستش راه هوشیاران مجلس می زند
زلف او سررشته عقل و خرد گم می کند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲
... یارب آنان که زند دی دم عقل و حکمت
تا چه افتاد که از راه بافسانه شدند
زاهدان کاین همه پیمانه می بشکستند ...
... تا که آگه زسیه کاریت ای شانه شدند
عاقلان راه بآن زلف پریشان بردند
چون کنم با من دیوانه چو همخانه شدند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴
... کاینه لاجرم از زنگ مکدر گردد
نیست از حلقه خط تو برون راه دلم
گرچه پرگار در این دایره با سر گردد ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۶
... چون سبزه بهر جوی از این بعد مرویید
کعبه به قفا مانده و این راه کنشت است
بی فایده در وادی خونخوار مپویید ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱
... کشیده لشکری از خط زهر سو ترک چشم تو
کز این جادو به روی مردمان راه نظر بندد
خط سبزت عبث بر آن لب شیرین نپیوسته ...
... گریزد در پناه حضرتت آشفته در محشر
در آن معرض که آتش راه را بر خشک و تر بندد
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷
... گر به پاکی به ره عشق از آغاز آید
کی به سرمنزل او راه برد عنقایی
مگسی گر به هوای تو به پرواز آید ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹
... مات ماندیم مگر شاه سواری برسد
طالب آب بقا راه به مقصد نبرد
که نه خضرش به سر راهگذاری برسد
هر که حق گفت نه از اهل حقیقت شمرش ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸
... دوش چون یک نفسی گوش بگفتارم کرد
دوش از پیر خرد راه حقیقت جستم
ره نمایی بدر خانه خمارم کرد ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰
... تعویذ اسم اعظم کردم بسی مکرر
دستم زچاره کوتاه عقلم بخیره گمراه
شد خضر راه عشق و آموخت نام حیدر
آگه شدم از آن راز تعویذ کردم آغاز ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷
... ای طایف بیت الله کعبه نبود بالله
این راه رو دیر است و این بتکده آذر
سودای سر زلفش پیداست زدود طول ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷
... همچو روباه پیش پنجه شیر
سر قدم کرد و جست راه گریز
تشنگان وصال جانان را ...
... راست کیشان به طوف میخانه
شیخ با سر دوان به راه حجیز
تلخ کامم بکشت چون فرهاد ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
... غافل از چشمکان تیرانداز
پرنیان است خار راه حجاز
ذلت اندر طریق عشق اعزاز ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
... اگر گوید ز خوبان دیده بردوز
رسید آن برق عالم سوز از راه
برو چندان که خواهی خرمن اندوز ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵
نبرد ره به کوی لیلی کس
گر نگردد دلیل راه جرس
هر کجا با شکر کنم خلوت ...
... عشق سرکش بعقل شده چیره
دین و دل گو ببند راه نفس
دزد بر شحنه چون شود حاکم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸
... تا دل بعشقت بسته ام برکنده ام بیخ هوس
ای هوشمندان الحذر از راه عشق پرخطر
وهم و گمان را زین سفر فرسوده شد پای حرس ...
... چون شحنه امکان تویی پروا ندارم از عسس
ای صاحب عصر و زمان ای خضر راه گمرهان
من مانده دور از کاروان وین رهزنان از پیش و پس
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷
... صوفی آنساعت شود صافی که گردد درد نوش
خانه کی سارند اندر راه سیل اصحاب عقل
جای اندر بزم مستان کی کند ارباب هوش ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷
... شمع بمیرد آنزمان کاتش وانشانمش
راه بخویش اگر دهد غیر خیال تو دلم
خون کنم و زهر مژه بر در او چکانمش ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲
... میبرم این متاع سوی شهی
که بود گرد راه امکانش
ره نبردم اگر بکوی علی ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷
... خضر و ابلیس اند با هم اندر این ره هوشدار
چشم بگشا راه رو چاهست تو فرزانه باش
زینت معموره جز فرش و چراغی بیش نیست ...