بس خون بی گناهش در سینه بود مدغم
بس قتل داد خواهش اندر ضمیر مضمر
دل دید چون چنانش واله بماند و حیران
از تن بشد روان و شد گونه ام معصفر
در اضطراب جانم لاحول گو زبانم
تعویذ اسم اعظم کردم بسی مکرر
دستم زچاره کوتاه عقلم بخیره گمراه
شد خضر راه عشق و آموخت نام حیدر
آگه شدم از آن راز تعویذ کردم آغاز
شد وحشتم زیکسو بیمم روانه یکسر
نام علی چو بشنید سروش چو بید لرزید
خشمش برفت و خندید برخیر شد بدل شر
آهسته گفت و نرمک کای عاشق ستم کش
با عشوه گفت و لابه کای طوطی سخن ور
بر دل مگیر از من آوردم ار عتابت
آئینه ات مبادا از زنگ غم مکدر
معشوق عاشقان را بس تجربت نماید
تا رفع غش کنندش آتش همی خورد زر
اکنون چو زر خالص سنجیدام عیارت
من صیرفی عشقم هان قلب خود بیاور
عشق تو نه مجاز است میلت نه حرص و آز است
قلب تو کان راز است از جرم رفته بگذر
هان بوسه هر چه خواهی می بخشمت بپاداش
نقل و میت بیارم از لعل لب بکیفر
درباره تو لغو است سعی رقیب از این پس
در حق تو ندارم من حرف غیر باور
آشفته الستی و زجام عشق مستی
کس را نمی پرستی جز نایب پیمبر
آن شمع بزم وحدت آن ناجی غوایت
خضر ره هدایت ساقی حوض کوثر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عواطف شدید و درگیریهای درونی خود در عشق سخن میگوید. او به احساسات زخمی و ناپایدار دل اشاره میکند که تحت تاثیر عشق، دچار حیرت و خلسه شده است. در اثر این عشق، دستش از چاره کوتاه و عقلش گمراه شده است. شاعر نام علی را میآورد که باعث آرامش و شادی او میشود و میفهمد که عشق واقعی از حرص و آز آزاد است و باید به معنای عمیق آن پی ببرد. او به معشوق خود وعده میدهد که هر عذری را میبخشد و دیل خود را برای او آماده میکند. در نهایت، عشق را به عنوان تنها حقیقت و نجاتدهنده معرفی میکند و به وجود پیامبر و مقام والای عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در دل او، درد و اندوه بسیاری ناشی از کشتنهای بیگناه وجود داشت و خواستههای مدفونش در درونش، نالههای زیادی را به همراه داشت.
هوش مصنوعی: دل وقتی آنچه را میبیند، از عشق و شگفتی به حالت حیرانی میرسد و از جسم جدا میشود و روح من مانند گلی زیبا میشود.
هوش مصنوعی: در نگرانی و تشویش روحی که دارم، نمیتوانم هیچگونه تدبیری بیندیشم، اما به خاطر آرامش خاطر، بارها نام بزرگ God را به زبان آوردم و از آن به عنوان یک دعا استفاده کردم.
هوش مصنوعی: دستم به کمک و درمان کوتاه است و عقل من در تعبیر و تصمیمگیری به بیراهه رفته است. خضر، که نماد هدایت و دانش است، در مسیر عشق به من یاد داد که نام حیدر را باید سرلوحه خود قرار دهم.
هوش مصنوعی: متوجه شدم که از یک راز باخبر شدم. وقتی این راز را فهمیدم، دچار اضطراب و وحشت شدم؛ از یک سو ترسیدم و از سوی دیگر، تمام وجودم را ترس فرا گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی نام علی را شنید، صدا مانند بید لرزید و خشم او از بین رفت و بر لبانش خنده نشست. دلش از بدی به خیری تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به آرامی و با نرمی گفت: ای عاشق ستمدیده، با زیبایی و لحن دلانگیز خود سخن میگوید، مانند طوطی که به زیبایی حرف میزند.
هوش مصنوعی: دلت را از من گرفته نکن، زیرا اگر بر من خشم کنی، ممکن است آینهات که نمایانگر احساساتت است، از غم و اندوه کدر شود.
هوش مصنوعی: محبوب به عاشقان نشان میدهد که باید تجربهای داشته باشند تا از عشقهای دروغین و فریبنده رهایی یابند، زیرا آتش عشق واقعی در دل آنها میسوزد و به آنها حقیقت را میآموزد.
هوش مصنوعی: اکنون مانند زر خالص ارزش تو را سنجیدهام، ای صیرفی عشق، بیا و قلبت را به من بده.
هوش مصنوعی: عشق تو واقعی و حقیقی است و خواسته و نیاز تو از روی طمع و سودجویی نیست. دل تو مکانی پر از رازهاست، پس از اشتباهات و گناهان گذشته بگذر.
هوش مصنوعی: هر چه که میخواهی، بوسه را به تو میبخشم و به پاس آن، شراب و نوشیدنی از لبهای سرخ تو برایم بیاور.
هوش مصنوعی: از این به بعد هیچ تلاش و کوشش رقیب درباره تو بیفایده است و من دیگر حرفی نمیزنم که بتواند بر این باور تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در عاشقانهای پر از شور و هیجان به سر میبری و هیچکس را جز نایب پیامبر نمیپرستی.
هوش مصنوعی: آن شمعی که در جشن وحدت میدرخشد، همان ناجی تو است که در غفلت غرق شدهای. او مانند خضر، راهنمای راه حق و هدایت است و مانند ساقی، از حوض کوثر به تو نوشیدنی میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.