گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بی رقیبت شبی ار وصل میسر گردد

در بهشت ابدت حور مقدر گردد

گرد هر شمع چو پروانه چه گردی زهوس

سگ نه بینی که همه عمر بیک در گردد

در دونان چه زنی خواجه پی لقمه نان

روزی ار روز تو باقیست مقرر گردد

مهر و کین آتش و مشکست نهان در دل مرد

زان درون سوزد وز آن بزم معطر گردد

پاک کن پاک تو خود لوح دل از نقش خلاف

کاینه لاجرم از زنگ مکدر گردد

نیست از حلقه خط تو برون راه دلم

گرچه پرگار در این دایره با سر گردد

نظر غیر نهانی چو به بستم با دوست

مژه ام بر رک دیده همه نشتر گردد

خون آشفته حرام است که صید حرم است

بر در و بام علی همچو کبوتر گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

سراج قمری

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

حکیم نزاری

اگرم باز ملاقات میسّر گردد

بخت باز آید و ادبار ز من برگردد

گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس

صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد

هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای که از خاک درت دیده منور گردد

وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد

دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن

که مبادا کف پای تو به خون تر گردد

گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم

[...]

سلمان ساوجی

فکر رایت کنم اندیشه منور گردد

یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه