گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ایکه با عشق آشنائی از خرد بیگانه باش

سوزدت گر شمع سان در سوختن مردانه باش

آتشی خواه از جنون و عقلرا خرمن بسوز

گوشه گیر از مردمان و با پری همخانه باش

قبله من ابروی جانانه دیر و حرم

خوهی اندر کعبه ای بت خواه در بتخانه باش

خضر و ابلیس اند با هم اندر این ره هوشدار

چشم بگشا راه رو چاهست تو فرزانه باش

زینت معموره جز فرش و چراغی بیش نیست

آفتاب و گنج گر خواهی برو ویرانه باش

دوست جویان را زخود بیرون شدن لابد بود

طالب شمعی اگر بالی بزن پروانه باش

عشق لیلا ورز شو تیر ملامت را هدف

بعد از این مجنون صفت درعاشقی افسانه باش

تا بکی درویش جوئی کیمیا از این و آن

همچو آشفته بیا خاک در میخانه باش

پیر میخانه علی دارای اکسیر وجود

خاک پای او ببوس و از همه بیگانه باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش

خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش

گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن

گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش

هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو

[...]

مولانا

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش

ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش

سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده

وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش

چون ز خود بیگانه گشتی رو یگانه مطلقی

[...]

سعدی

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش

تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش

کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست

رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش

پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست

[...]

جلال عضد

مرد این میدان نه‌ای همچون زنان در خانه باش

ور سوی میدان مردان می‌روی مردانه باش

هرکجا ماهی ببینی خرمن خود را بسوز

هرکجا شمعی ببینی پیش او پروانه باش

یوسف ار دستت دهد گو باش در زندان مقیم

[...]

نظیری نیشابوری

طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش

اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش

کشتگان عشق، می از کاسه سر می خورند

چون که سر را خاک خواهد خورد گو پیمانه باش

کاذبی در عشق، اگر خاکسترت گردد خموش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه