گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خیزید و به می دفتر پرهیز بشویید

حرفی به جز از زمزمه عشق مگویید

ای بوالهوسان نقش حقیقت ندهد رنگ

این نقش بتان را زدل و دیده بشویید

مانند خضر در طلب چشمه حیوان

چون سبزه بهر جوی از این بعد مرویید

کعبه به قفا مانده و این راه کنشت است

بی‌فایده در وادی خونخوار مپویید

دنیاست یکی طرفه نمکزار نه باغست

ریحان و گل و لاله در این شوره مجویید

از تربت آشفته اگر لاله بروید

سودا و جنون آرد زنهار مبویید

از وسوسه عشق مجازی بگریزید

جز مدح علی هیچ مخواهید و مگویید