بحث حکمت چه میکنی برخیز
دفتر معرفت در آب بریز
نام اغیار ذکر آن لب نوش
ما هواخواه شهد زهرآمیز
چهره او ز زلف غالیه بود
زلفکانش به ماه عنبر بیز
در خرابات رفتم و دادم
دفتر زهد و خرقه پرهیز
عشق چون در مصاف پنچه گشاد
عقل مسکین نداشت پای ستیز
همچو روباه پیش پنجه شیر
سر قدم کرد و جست راه گریز
تشنگان وصال جانان را
میدهد آب نوک خنجر تیز
راستکیشان به طوف میخانه
شیخ با سر دوان به راه حجیز
تلخکامم بکشت چون فرهاد
عشق شیرینلبان شورانگیز
خواهی آشفته گر علاج جنون
دل به زنجیر زلف یار آویز
رشته زلف اوست حبل الله
که نجاتت دهد ز رستاخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بحث در مورد حکمت و معرفت میپردازد و از بیفایده بودن آن در برابر عشق واقعی سخن میگوید. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و نشان میدهد که عشق واقعی بر عقل غلبه دارد. شاعر تجربههای خود از رفتن به میخانه و رهایی از زهد و تقوا را روایت میکند و نشان میدهد که در دنیای عشق، عقل نمیتواند در برابر احساسات مقاومت کند. نهایتاً، او تاکید میکند که زلف محبوبش به عنوان رشتهای مقدس میتواند نجاتدهنده باشد و به رستاخیز انسانها کمک کند.
هوش مصنوعی: در مورد حکمت صحبت نکن، بلکه از جا برخیز و دانش و فهم خود را در عمل نشان بده.
هوش مصنوعی: نام دیگران را فراموش کن، زیرا یادآوری آن لب شیرین ما باعث میشود که به شیرینی و تلخی آن جذب شوی.
هوش مصنوعی: چهره او شبیه زلفهایی است که عطر خوشی دارند و زلفهایش به ماه و عطر عنبر میماند.
هوش مصنوعی: به میخانه رفتم و همهی اصول و قواعد زندگی پرهیزگارانهام را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: عشق هنگامی که به جدال با عقل میپردازد، عقل ناتوان و ضعیف است و نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: شبیه به روباهی که در برابر شیر قرار میگیرد، با احتیاط قدم برمیدارد و به دنبال راهی برای فرار میگردد.
هوش مصنوعی: عاشقانی که به دیدار معشوق خود بسیار مشتاقند، به آنها دردی میرسد که همانند قطرهای آب از نوک یک خنجر تیز است.
هوش مصنوعی: راستکیشان به شوق میخانهی شیخ، با شتاب و سر و زوق به سوی مکان مقدس میروند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق شیرینلبان و دلربا، دچار تلخی و اندوه شدم و مثل فرهاد در عشقش کشته شدم.
هوش مصنوعی: اگر دلت پریشان است و درمانی برای دیوانگیات نمییابی، بهتر است خودت را به زنجیر موهای یار بسپاری.
هوش مصنوعی: زلف او مانند رشتهای است که میتواند تو را از سختیهای روز قیامت نجات دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه زردست همچو زر پشیز
یا سفیدست همچو سیم ارزیز
منم امروز بسته در سمجی
چشم بر دوخته چو مار گریز
هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز
بر جهان دارم و روا دارم
[...]
ای سنایی به گرد حران گرد
تا بیابی ز جود ایشان چیز
نزد نادیدگان و نااهلان
کی بود بذل و همت و تمییز
کودک خرد بیخرد بدهد
[...]
نرگسم وعده کرد و داد پیاز
شکرم وعده کرد و داد مویز
عوض در بمن نمود شبه
بدل زر بمن رسید پشیز
نیست انبان بی سر و پایان
[...]
پلپلی چند را بر آتش ریز
غلغلی در فکن به آتش تیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.