امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴
... جز تو در آن گروه که هستند در عراق
هرگز که کرد سوی خراسان چنین سفر
بر تو سفر مبارک و خوش بود چون جنان
هر چند گفته اند سفر هست چون سقر
امروز در عراق و خراسان دو خسروند ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷
... از مدار چرخ و حکم زهره و بهرام و تیر
با تو باد این شانزده هم در حضر هم در سفر
ملک و دین و تخت و بخت وکلک و تیغ و مهر و جام ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸
ای رفته مدتی به سعادت سوی سفر
باز آمده به نصرت و فیروزی و ظفر
در صد سفر ملوک گذشته ندیده اند
آن فتح و آن ظفر که تو دیدی به یک سفر
با فتح نامه ها و ظفرنامه های تو ...
... باز آمدنت هست ز رفتن خجسته تر
یک چند در سفر ظفر انگیختی به تیغ
اکنون به جام می طرب انگیز در حضر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹
... چشم او خواهد که گردد گوش او در وقت کر
فتحهایی کز تو اندر یک سفر حاصل شدست
از ملوک باستان حاصل نشد در صد سفر
خسروان را گر ز وصف و شرح آن باید نشان ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱
... همه رسم با رسم ایشان برابر
چو طغرل بک اندر سفر سر فرازی
چو جغری بک اندر هنر ملک پرور ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳
ای ز دارالملک رفته مدتی سوی سفر
بازگشته سوی دارالملک با فتح و ظفر
نرد ملک و نرد دولت باخته در یک ندب
کار دین و کار دنیا ساخته در یک سفر
برده در شام و بلاد روم بی رهبر سپاه ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶
چون شمردم در سفر یک نیمه از ماه صفر
ساختم ساز رحیل و توشه راه سفر
هرکجا دولت نهد راه سفر در پیش من
کی دهد چندان زمان تا بگذرد ماه صفر ...
... راه من معلوم کرد آن ماه روی سیمبر
یافت آگاهی که من ساز سفر سازم همی
دشت و بر یک چند بگزینم همی بر شهر و در ...
... کرد در حسرت گدازان چون به آب اندر شکر
تا ستوران را نسازم در سفر پالان و زین
جامه و پیرایه چون سازم بتان را در حضر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹
... گفتا که بر مجره کشد مرد را مجر
گفتم که هست با سفره در سفر عدیل
گفتا که در حظیره قدس است در حضر ...
... گفتا که شکر نعمت او خوشتر از شکر
گفتم دلیل من به سفر بود دولتش
گفتا بدین دلیل مبارک بود سفر
گفتم ز هجر اوست دهانم همیشه خشک ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱
... مرا ز کلک تو شکرست و شکر به ز شکر
چو ساز و آلت و برگ سفر ندارم من
روا بود که معافم کنی ز رنج سفر
همیشه تا صفت خرمی بود ز جنان ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳
... دیده ها از مرگ او پردود و دلها پرشرر
سالها کرد از هنرمندی سفر گرد جهان
با ظفر برگشت و با نیک اختری شد زی سفر
از جهان امسال داد او را هزیمت روزگار ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲
... یا سخایا نوش خوردن یا سواری یا نبرد
یا سفر یا عرض لشکر یا مظالم یا شکار
تا بنات النعش را بر قطب گردون گردش است ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹
... سه فخر بود مر او را کنون تو را است چهار
وزارت از بر تو مدتی گرفت سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱
بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار
با عصمت و عنایت و تأیید کردگار ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۱
... پشت دین کردگاری کردگارت باد یار
رهنمایت باد دولت در سفر هم در حضر
کار سازت باد یزدان در نهان و آشکار
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۷
... قفل تو و زنجیر تو چون حلقه به در بر
بستی کمر و راه سفر پیش گرفتی
بیش از سفر توست دل من به سفر بر
جسمم به کمر ماند و چشمم به دو کوکب ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۴
... گه صف لشکرش از روم رسد تا به طراز
آنچه او در دو سفر کرد به غزنین و عراق
هست در شعر طراز سخن شعر طراز ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۹
... کاو دارد از کفایت تو پهلوان خویش
کردی به فرخی سفری کاندرین سفر
بر داشت چرخ پرده ز راز نهان خویش ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷۳
... روم به راه تصوف چو بوعلی دقاق
سفر چگونه کنم با وثاق و رخت خلق
ز سعی خلق و ز مرسوم بی نصعیب و خلاق ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۱
... به روم عامل بنشاند تا گزارد مال
درین خجسته سفر روم خواست از قیصر
دگر سفرکند و هند خواهد از چیپال
زهی ستوده صفت شهریار کشور گیر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۳
... نهاد عدل و هدی را به جای کفر و ضلال
به هر سفر که ز بهر ظفر نهادی روی
طلایه سپهت بود دولت و اقبال ...